آیا چین جهان را متحول می کند؟
تونی آندریانی ، رمی هررا و ژیمینگ لانگ
برگردان : مهران میر اسد

21.11.2021

در اکثر رسانه های اصلی غربی، چین در حال حاضر به عنوان یک تهدید، یک «امپراتوری» فاتح، یک قدرت «امپریالیستی» معرفی می شود… در حقیقت، در مسائل تجاری، چین واقعاً موفق شده است رقبای اصلی سرمایه داری خود را با شرایط خود آنها یعنی تجارت آزاد درهم کوبد… سوسیالیسم بازار «به سبک چینی» اگر بخواهد راه واقعی جایگزینی برای تمام بشریت را در بر گیرد، به تدریج و برای همیشه باید به شدت از سرمایه داری دور شود.

در سال های اولیه قرن بیست و یکم، چین از نظر بسیاری از سرمایه داران غربی به عنوان «ال دورادوی جدید» تلقی می شد.  از آنجا که درهای چین بروی تجارت بین الملل بازتر شد (به ویژه از اوایل دهه  2000) و در دسامبر 2001 عضویت  اش در سازمان تجارت جهانی پذیرفته شد، قرار بود چین به بازار بزرگی برای سرمایه گذاران کشورهای صنعتی تبدیل شود؛  جایی که شرکت های چندملیتی می توانستند بخش بزرگی از محصولات در انبار مانده ی خود را بفروشند.  علاوه بر  این چین با داشتن نیروی کار عظیم  با تحصیلات بالا و نسبتاً ارزان، باید نقش خود را محدود به  «کارگاه تولیدی جهان»  می کرد؛ نقشی محدود که برایش در نظر گرفته بودند و به آن اجازه می داد که بیشتر از هر اقتصاد دیگری در میان کشورهای جنوب، کالای ارزان در مقیاس انبوه به کشورهای شمال عرضه کند.

در اکثر رسانه های اصلی غربی، چین در حال حاضر به عنوان یک تهدید، یک «امپراتوری» فاتح، یک قدرت  «امپریالیستی»  معرفی می شود  -هر چند کاربرد اصطلاح امپریالیسم در مورد رفتار موسسات مالی جهانی، شرکت ها یا موسسات غربی تابو  است. و این تهدید خیلی جدی تر به نظر می رسد زیرا که   «رژیم»پکن به آسانی  «دیکتاتور»یا به تعبیر دیپلماتیک  «مستبد»  توصیف می شود. ایالات متحد هنوز به عنوان قدرت هژمون جهان، نگران افزایش قدرت چینی ها است و دولت های پی در پی این کشور در حال ایجاد تصویری نگران کننده از چینی هستند که مشتاق جایگزینی و ربودن رهبری آمریکا در نظام جهانی سرمایه داری است.  علاوه بر این، این امر تا حدودی، هرچند در مقیاس کوچک تر، در مورد ارگان های حاکم بر اتحادیه اروپا که متوجه شده اند در دام تجارت آزاد خود گرفتار شده اند، صادق است.

در حقیقت، در مسائل تجاری، چین واقعاً موفق شده است رقبای اصلی سرمایه داری خود را با شرایط خود آنها یعنی تجارت آزاد درهم کوبد. ما دیگر سرفصل ها، سرمقاله ها و مقالات مطبوعات اصلی را به حساب نمی آوریم، و همچنین پخش دیدگاه ها، مناظرات رادیویی یا تلویزیونی کانال های بنگاه های بزرگ تبلیغاتی که به پوشش  «خطرات چین»  اختصاص داده شده است را، که اغلب در مورد خریدهایی که توسط چین از دارایی های مختلف شامل زمین، سرمایه گذاری سهام در شرکت ها، بدهی ها و غیره داد سخن می دهند؛ و همچنین حضور قوی محصولات یا تجهیزات ساخت چین در زمینه  رایانه و مخابرات.

بروکسل، در پی برلین، از سرمایه گذاری های چین در اقتصادهای اروپای مرکزی و شرقی نگران است و همه جا دست پکن و مانورهای آن را با هدف تقسیم اتحادیه اروپا می بیند.

چه چیزی می تواند تکان دهنده تر از اعمال واشنگتن باشد. پس از آنکه دولت های آمریکا بخش های زیادی از کشورهای عربی را در دهه های گذشته، با مشارکت برده وار اروپاییان در معرض آتش و خون قرار دادند،  حالا بطور کاملا خودانگیخته (!)  به شدت نگران سرنوشت جمعیت مسلمان کشور چین و در راس آن  اویغورهای سین کیانگ هستند؟ پشت همه این تجزیه و تحلیل های مختصر جدی، میزان زیادی نابینایی ایدئولوژیک، بداعتقادی، تخیلات و یک عملیات اطلاعاتی گسترده نهفته است .

چین قهرمان  «جهانی شدن مبارک» نیست

 روزنامه نگاران از  رئیس جمهور شی جین پینگ از جمله در مجمع جهانی اقتصاد در داووس در سال 2017 ، فقط انتظار داشتند که حمایت خود را از جهانی شدن -یعنی تمجید از «تجارت آزاد بدون موانع» – و در محکومیت  «حمایت گرایی» بی قید و شرط اعلام کند. واضح است که رئیس جمهور چین چنین نکرد و می گفت: «جهانی شدن اقتصادی با تسهیل حرکت سرمایه و کالاها، پیشرفت علم، فناوری و تمدن بشری و همچنین مبادلات بین مردم، یک نیروی محرکه قوی برای رشد جهان است.» 1  چه آهنگ دلنشینیدر گوش نئولیبرال ها ! با این وجود، ما نباید عقب ماندگی ها و مشکلات را پنهان کنیم، همانطور که در همین سخنرانی تأکید شد: «جهانی شدن شمشیری دو لبه است. … تضاد بین سرمایه و کار بیشتر می شود. … شکاف بین ثروتمندان و فقرا، بین شمال. و جنوب، دائما در حال گسترش است.… ثروتمندترین (افراد)، یک درصد از جمعیت جهان را تشکیل می دهند ، اما از 99 درصد باقی مانده ثروت بیشتری دارند.»2

  با تعصب و خوانش مورد علاقه خود، مفسران و روزنامه نگاران جریان اصلی بیش از هر چیز نادانی کامل خود را از مفاهیم مورد استفاده اکثر رهبران چینی  آشکار کرده اند:  در واقع، اکثریت قریب به اتفاق سخنرانی های اخیر عموماً با نشان دادن جنبه های مثبت یک فرایند یا یک سیاست اقتصادی شروع می شود.  سپس برای مشخص کردن نتایج منفی یا ناکافی آن  تلاش می شود و سرانجام به دنبال حل دیالکتیکی موضوع مورد بررسی می روند. با این حال، ما باید در اینجا دیدگاه چینی ها را درک کنیم.  اصلاحات آنها درمورد بازکردن درهای اقتصاد بروی بازار جهانی برای آنها بسیار سودمند بوده است و بنابراین آنها تمایل دارند این را در نظر بگیرند که همه کشورها باید از توسعه منافع خود در تجارت بین المللی اطمینان یابند، اما فقط تحت شرایط – اجازه دهید در این مورد تاکید کنیم- داشتن کنترل مناسب بر چنین بازگشایی. بگذارید برکنترل صحیح چنین گشایشی و پیامدهای آن بر اقتصاد داخلی -همانطور که خود چینی ها همیشه این کار را کرده اند و می کنند- پافشاری کنیم. 3

باید اضافه کرد که سیاست تجاری آنها به هیچ وجه مرکانتیلیستی نیست، چین تقریباً به اندازه صادرات خود واردات دارد. بیشتر کسری تجاری دوجانبه ایالات متحده اساساً ناشی از استراتژی ماوراء بحار خود او است که نتیجه معکوس داشته است. این را می توان در بسیاری از صنایع تولیدی، از داروهای اساسی و ترکیبات اولیه دارویی گرفته تا قطعات الکترونیکی مشاهده کرد.4

«پنج اصل همزیستی مسالمت آمیز» به طور قابل ملاحظه ای مورد توجه هستند

،به عنوان یادآوری، به گفته دولت چین  «پنج اصل همزیستی مسالمت آمیز»  عبارتند از: 1.  احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی 2. عدم تجاوز متقابل  3. عدم دخالت در امور داخلی کشورهای خارجی  4.  برابری و سود متقابل  5.  همزیستی مسالمت آمیز.

به این ترتیب از  سال 1957، این اصول، که در چندین معاهده بین المللی با کشورهای شریک آسیایی تصریح شده، به طور مداوم مورد تأیید قرار گرفته است .

رهبران چین در وهله اول بر برابری حاکمیت تاکید می کنند:  «رئیس جمهور شی جین پینگ اعلام کرد، ایده اصلی این اصول، این است که باید به حاکمیت و عزت یک کشور، جدا از میزان قدرت و ثروت آن، احترام گذاشت.  هیچگونه دخالت در امور داخلی آن قابل تحمل نیست و کشورها حق دارند آزادانه سیستم اجتماعی و مسیر توسعه خود را انتخاب کنند.» این یک اصل ساده نیست. چینی ها همیشه می خواستند اقدامات خود را در چارچوب اقدامات سازمان ملل متحد و نهادهای بین المللی عملی سازند که بطور  فزاینده از آنها حمایت می کردند. گاهی اوقات از انفعال یا دخالت بسیار ضعیف آنها در درگیری های خونین دهه های گذشته شگفت زده می شدند، اما اینها امری حساب شده است. آنها متهم هستند که احتیاط می کنند و هیچ کاری در برابر رژیم های دیکتاتوری یا تئوکراتیک انجام نمی دهند و با آنها تجارت سودآور دارند. اما آیا خودغرب نباید تکلیفش را با زباله های خود روشن کند و این کار را از حمایت خود از این قبیل رژیم ها شروع کند؟ با این وجود، این موضعگیری به این دلیل است که چینی ها قاطعانه با هرگونه امپریالیسم که در پشت پرده دموکراتیک کاذب یا به بهانه مداخلات بشردوستانه مخفی شده است، مخالف هستند. تنها به مردم بستگی دارد که خود را از چنگ استبداد رها کرده و استراتژی توسعه خود را طراحی کنند و در صورت  مساعد بودن شرایط، انقلاب خود را انجام دهند.  چینی ها تمایلی ندارند به زور یا موذیانه سیستم سیاسی و اجتماعی خود را صادر كنند و این را به وضوح بیان می كنند که « مایل هستیم تجربه توسعه خود را با كشورهای جهان به اشتراک بگذاریم، و در عین حال، قصد صادرات سیستم اجتماعی خود را نداریم. نمی خواهیم سیستم و مدل توسعه خودمان، یا اراده خود را به آنها تحمیل کنیم.» آنها ترجیح می دهند از برخی  «راه حل های چینی» صحبت کنند که سایر کشورها می توانند از آنها  «یاد بگیرند».

در مورد اعلامیه های آنها به نفع صلح و حل مسالمت آمیز درگیری ها، باید با بی اعتمادی به مسائل نزدیک شد تا تشخیص ندهیم که اینگونه مسایل برای آنها مورد احترام هستند. در اینجا باید به خاطر بسپاریم که چین، حداقل از نظر تاریخ مدرن، هرگز سیاست های استعماری یا توسعه طلبانه را به ضرر مردم یا کشورهای دیگر اعمال نکرده است. چند تا از کشورهای «غربی»یا «شمالی»  -از جمله استرالیا و ژاپن- می توانند واقعا چنین  ادعایی بکنند؟ امروزه چین به هیچ وجه تمایل به احیای فضای رویارویی که برخلاف تصور آنها از وجودصلح بین ملت ها  است ندارد. علاوه بر این، ، چین قاطعانه از هر گونه اتحاد نظامی خودداری می کند.  این کشور هرگز مستقیماً در ائتلاف نظامی -حتی علیه داعش- شرکت نکرده است و کوچک ترین پایگاه نظامی در خارج از کشور ایجاد نکرده است؛ به استثنای پایگاه اخیر در جیبوتی، در مکانی بسیار حساس برای تردد دریایی، که به عنوان «تسهیلات لجستیکی ساده» ارائه می شود.

 بنابراین تضاد با اقدامات قدرت های متعدد غربی بسیار قابل توجه است، به ویژه در مقایسه با ایالات متحد، که تعداد بیشماری از کودتاهای نظامی یا سیاسی را برانگیخته است، در طول تاریخ خود حملات وحشیانه و مداخلات بیرونی را آغاز کرده است، تا حدی که می توان تعداد سال هایی را که  این کشور در جنگ نبوده شمارش کرد. 5 این امر به ویژه با توجه به این واقعیت است که سال هاست، درست قبل از آغاز جنگ تجاری تحت ریاست جمهوری دونالد ترامپ، ایالات متحد چین رار زیر فشار شدید قرار داده  و مکررا بر تعداد مکان های  تنش افزوده است (نمونه تایوان، تبت، سین کیانگ، هنگ کنگ و غیره)؛ آنچه که بیشتر و بیشتر به وضوح شبیه  بهیک جنگ سرد جدید است. شدت درگیری با استقرار حکومت دموکرات جو بایدن هم فروکش نکرده است.

خط مشی ای در خدمت توسعه متقابل

 تاکید سیاست چین بر خدمات توسعه مشترک در درجه اول به کشورهایی ارائه می شود که «کم توسعه یافته»  یا «نوظهور» توصیف می شوند.  این از نوع کمک کلاسیک  یکدولت به دولت  دیگر نیست، زیرا کمک های توسعه ای رسمی که توسط کشورهای غربی ارائه می شود،  تقریباً همیشه  «بن بست»  بوده است،  غالباً گزینشی است و گاهی حتی منبع فساد است. اما سیاست های چین راه اندازی برنامه های مالی و سرمایه گذاری های بسیار بزرگ است:  وام های بدون بهره برای ایجاد زیرساخت های عمومی که توسط بانک های تخصصی  (به ویژه بانک توسعه و بانک صادرات و واردات) اعطا می شود. وام های امتیازاتی  (با نرخ های کمتر از بازار) برای سایر پروژه های بزرگ، اعطا شده از سایر بانک های دولتی ملی؛ اعتبارات قابل بازپرداخت از طریق منابع  (برای  مثال مواد اولیه)؛ سرمایه گذاری مستقیم  (مانند تأسیس شرکت های چینی اعم از دولتی یا خصوصی)؛ و همچنین تعدادی از یارانه ها با هدف حمایت از پروژه های کوچک تر با در نظرداشت منافع کشورهای مربوطه.  برخی آن را شواهدی از جاه طلبی هژمونیک چین می دانند که از طریق استفاده از  «سلاح های اقتصادی»  اجرا می شود.  با این حال، این امر به منظور نادیده گرفتن  یا پرده کشی بر روی اصولی است که این سیاست توسعه مبتنی بر آن است، یعنی :همکاری مزایای مشترک (یا اصطلاحاً اصل برد-برد)  و حمایت با اولویت برای توسعه.

در سال های اخیر، سرمایه گذاری های مستقیم خارجی از چین به صنعتی ترین کشورها  (از طریق خرید سهام شرکت ها، قراردادهای خدمات و غیره) هدایت شده است تا بتواند توسعه اقتصادی چین را تسریع کرده و منابع و فناوری هایی را در اختیار آن قرار دهد که فاقد آن است و این کشور را به سطوح بالای بازار برساند.  در عین حال، سرمایه گذاری در کشورهایی که بیشترین نیاز را به آن دارند، کاهش نیافته است. علاوه بر این، بسیاری از شکل های  دیگر کمکبه ویژه در زمینه آموزش  صورت می گیرد.  در واقع چین بورسیه های زیادی به دانشجویان و دوره های آموزشی  مختلفی  را به بیش از پانصد هزار متخصص ارائه می دهد که عمدتا از کشورهای در حال توسعه اند.

اینجاست که پروژه وسیع جاده ابریشم که تا حدی اجرا شده است به میان می آید: در حقیقت، مسیرهای زمینی (کمربند)  و مسیرهای دریایی  (جاده). اما چرا این همکاری در درجه اول به کشورهای آسیایی مربوط می شود؟ این امر به این دلیل نیست که چین می خواهد با ایجاد تعهداتی برای قاره آسیا قدرت خود را تثبیت کند. همچنین از این طریق نمی خواهد از غرب انتقام بگیرد – انگیزه ای که نباید با غرور بازیابی شده اشتباه گرفته شود.  بلکه صرفاً به این دلیل است که اینها همسایگاناش هستند؛ نزدیک ترین همسایگان و کمی دورتر، مانند خاورمیانه .  و به این دلیل که جاده ابریشم ابتدا باید از سرزمین های آنها بگذرد که به شدت فاقد سرمایه گذاری های لازم برای توسعه هستند -از جمله هند، تنها کشوری که هنوز  بطور نسبی به این پروژه بی میل است.  علاوه بر این «سیاست همسایگی» ،چین همچنین این پروژه  را مزیت ویژه ای  برای  ارتقاء توسعه استانهای غربی خود می داند که از استان های شرقی عقب هستند.

می پرسیم، آفریقا چرا؟ چرا در چنین پروژه ای ادغام شده است؟ یکی از دلایلی که چین مطرح می کند این است که علاوه بر روابط طولانی مدت ایجاد شده در طول و پس از کنفرانس باندونگ با جهان سوم، این کشورهای آفریقایی بودند که بیشتر از همه تحت تأثیر مشکلاتی که در غرب یا شمال  «توسعه نیافتگی»  نامیده می شود قرار گرفتند. چین در حال حاضر متهم به استعمار نو است:گفته می شود که چین در مبادلات خود با جهان سوم، فقط مواد اولیه وارد می کند و زمین  و معدن های  آنها را  خریداری می کند.  عمدا فراموش می شود که  این کشور در عوض زیرساخت های مهمی از جمله بیمارستان ها، جاده ها، راه آهن، بندرها، فرودگاه ها، امکانات فرهنگی یا ورزشی ایجاد  می کند – کاری که غربی ها به ندرت انجام داده اند. جای تعجب نیست که سران کشورهای آفریقایی به پکن می شتابند، به ویژه این که دولت چین هیچ شرایط سیاسی فلج کننده ای را  به آنها تحمیل نمی کند. بگذارید به صراحت بیان کنیم: این همکاری اصلا کامل نیست.  با وجود این، امتیازهای  قابل توجهی وجود دارد.  مسیرهای زمینی و دریایی جاده ابریشم  قرار است  تا اروپا گسترش یابد و این دقیقاً چیزی است که برخی سرمایه داران را آزار می دهد، زیرا آنها چین را رقیب استراتژیک خود می دانند.  از آنجا که کشورهای اروپایی منابع لازم برای توسعه خود را در اختیار دارند، نیازی به سرمایه گذاری چینی ندارند. باید توجه داشت که برعکس، سرمایه گذاری مستقیم خارجی هنگامی که از ایالات متحده یا ژاپن وارد می شود مورد استقبال قرار می گیرد. با این وجود ، باید پرسید چرا برخی کشورها مانند یونان و پرتغال بهره برداری از منابع عمومی را به شرکت های چینی واگذار کرده اند. دلیل آن کاملاً واضح است: این کشورها به عنوان قربانیان سیاست های ریاضت اقتصادی اتحادیه اروپا و دستورات مداوم برای کاهش کسری ها و بدهی های خود و در نتیجه خصوصی سازی اجباری،  توسط تفاهم نامه های اقتدارگرایانه به بالاترین پیشنهاد دهندگان فروخته شده اند. تحت این شرایط، سرمایه گذاری های چینی توسط این کشورها به عنوان ابزاری برای توسعه در نظر گرفته می شود. همچنین پویایی دیگری در  این بازی وجود دارد. بسیاری از دولت های دیگر پروتکل الحاق به جاده ی ابریشم را امضا کرده اند. این امر به این دلیل است که آنها یاگرفتار رکود اقتصادی اند  (مانند ایتالیا)  یا درعقب افتادگی قابل ملاحظه ای در توسعه  (در شرق و جنوب) در مقایسه با پیشرفته ترین کشورهای اتحادیه اروپا قرار دارند و  یا  دچار وابستگی ای هستند که به آنها در طیف بسیار محدودی از فعالیت های اقتصادی با بسیاری از پیمانکاران فرعی میدان می دهد.   بدیهی است که چنین سرمایه گذاری هایی گاهی اوقات عمدتا سوداگرانه هستند (به عنوان مثال، در املاک و هتل ها)،  اما پکن به طور عمومی در این زمینه ها علاقه ای نشان نمی دهد. ناگفته نماند که اکثریت قریب به اتفاق سرمایه گذاری های مولد مستقیم یا غیر مستقیم، به ویژه در زیرساخت های بندری، برای تجارت خارجی چین نیز منافع قطعی دارند، که در عین حال مطابق منطق «برد-برد» است. مطمئناً چین در خارج از اتحادیه اروپا سرمایه گذاری کرده است، به ویژه در بالکان، که در قاره  اروپا نیز عقب مانده  است. بنابراین نباید تعجب کرد که هفده کشور اروپای شرقی و جنوبی، از جمله یازده عضو اتحادیه اروپا، تاکنون به ابتکار راه ابریشم پیوسته اند.

جاده ابریشم در قاره اروپا و آسیا متوقف نمی شود

همچنین همکاری با کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب و به ویژه فقیرترین کشورها بسیار توسعه یافته است. چین در حال حاضر شریک اصلی تجاری این بخش از «نیمکره آمریکا»  شده است. چینی ها وانمود نمی کنند که بخشندگان سخاوتمندی هستند، که این فقط می تواند برای آنها نقطه توقف محسوب  شود، اما تشخیص می دهند که باید به این همکاری  علاقه مند باشند، به ویژه به عنوان وسیله ای برای عرضه تولید مازاد خود. بنابراین اگر محصولات چینی مزایای  ارزشی برای کشورهای واقع در آمریکای لاتین و کارائیب داشته باشند، چرا چنین مناسباتی وجود نداشته باشد؟

حمایت های توسعه ای در اینجا عمدتا با وام هایی با نرخ بسیار مطلوب  ارائه می شوند که توسط صندوق جاده ابریشم  (صندوق دولتی) و  بانک های دولتی چین  واگذار می شوند.  با این حال ، چین نمی خواهد سرمایه گذار انحصاری باشد و مایل است همه کشورهایی را که امکانات دارند و شرایط سیاسی-اقتصادی را  به  این بودجه تحمیل نمی کنند  (برخلاف صندوق بین المللی پول یا بانک جهانی) در این سرمایه گذاری شرکت دهد. در این برنامه های هدفمند وام با هدف ارتقاء زیرساخت ها (به عنوان مثال ، قطارهای سریع السیر ، سرمایه گذاری  در بخش  انرژی ، خطوط لوله ، تصفیه آب)،  بر این اساس که چنین زیرساختی پایه محکمی برای توسعه سریع است، واگذار می شود. این،  مفهوم اساسی ایجاد بانک آسیایی زیرساخت و سرمایه گذاری است که امروزه حدود صد عضو دارد. از جمله این اعضا می توان به کشورهایی مانند فرانسه ، آلمان و انگلستان اشاره کرد.  اما البته ایالات متحد، که به هیچ وجه نمی تواند این نهاد را کنترل کند ، زیرا  به  صندوق بین المللی پول و بانک جهانی عادت کرده، در این نهاد حضور ندارد. برعکس ، چین ، بزرگترین سهامدار بانک سرمایه گذاری زیرساخت های آسیایی ، صراحتا خود را از هرگونه حق وتو منع می کند.

وام های چینی به این «دلیل»  مورد انتقاد قرار گرفته است که کشورها را مجبور به دریافت بدهی های بیش از حد کرده  و در نتیجه  وابستگی آفرین است،  ، یا حتی به این «دلیل» که  مدیریت دارایی های  عمومی را به چین واگذار می کنند  تا  عدم بازپرداخت احتمالی را جبران کنند (این مورد مربوط به  بزرگ ترین بندر سریلانکا است). این درست است که این وام ها گاهی سهم عظیمی از تولید ناخالص داخلی این کشورها را در بر می گیرد. با درک این واقعیت ، چینی ها بیشتر مواقع با تجدید نظر و مذاکره مجدد در مورد این برنامه ها موافقت کرده و حتی اعلام آمادگی کرده اند که برخی از بدهی ها لغو و حذف شود. بایستی درک شود که این اعتبارات همچنین منافع اقتصاد چین را تأمین می کند ، به ویژه هنگامی که به چین اجازه می دهد منابع نفت یا گاز خود را افزایش داده و تأمین کند ، اما همیشه بر اساس منافع متقابل است. چین همچنین متهم است که از طریق ابتکار راه ابریشم  قدرت نرم خود، به ویژه مدل آموزشی  و  سیستم حقوقی خود را صادر می کند.  طبق رتبه بندی آخرین برنامه نظرسنجی بین المللی ارزیابی دانش آموزان که توسط سازمان همکاری و توسعه اقتصادی انجام شده است ، مدل آموزشی  چین کارآمدترین مدل در سطح جهانی محسوب می شود. وقتی می دانیم که ایالات متحد چگونه از شرکت های فراملی خود برای ترویج ارزشها ، شیوه زندگی و ایدئولوژی خود استفاده می کند و وقتی می بینیم که چگونه از فراسرزمینی بودن قانون خود برای تحریم بانکهای خارجی یا شرکت های رقیب استفاده می کند ، اتهام زنی آن به چین نامعقول است. از نظر فرهنگی ، چین ادعا می کند که به همه تمدن های دیگر احترام می گذارد و می خواهد از طریق تماس با آنها فرهنگ خود را غنی سازد. در سطح حقوقی  ، این کشور وعده می دهد که در اجرای برنامه های خود با فساد مبارزه می کند  (و از مبارزه با فساد به عنوان بهانه ای برای به چالش کشیدن رقبا استفاده نمی کند). اخیراً ، پکن حتی به ایجاد چندین دادگاه بین المللی – تا حد ممکن بی طرفانه ، برای حفظ روابط خوب – که مسئول حل اختلافات مربوط به وام و سرمایه گذاری است ، کمک کرده است. در نتیجه ، تنها در عرض چند سال ، جاده ابریشم رونق گرفت: 124 کشور به همراه  24 سازمان بین المللی قبلاً موافقت نامه های همکاری را  امضا کرده اند که در مجموع بیش از دو سوم جمعیت جهان را نمایندگی می کنند. ما می خواهیم در اینجا بر این واقعیت تأکید کنیم که این برنامه  «بروی همه کشورها باز است» و اساساً هیچ هدف دیگری جز توسعه همگانی ندارد. اجازه دهید از مشارکت هایی که چین با کشورهای مختلف انجام داده،  با تمرکز بر همکاری های اقتصادی و ایجاد مناطق تجاری آزاد ، از دیدگاه چند جانبه گرایی ، یاد کنیم؛ زیرا این بزرگترین توافق تجاری در جهان تا به امروز است. شگفت انگیزتر از همه مشارکت اقتصادی جامع منطقه ای است. این یک توافقنامه تجارت آزاد است که در 15 اکتبر 2020  با ده عضو انجمن کشورهای جنوب شرقی آسیا ، به علاوه ژاپن ، کره جنوبی ، استرالیا و نیوزلند ، که نماینده سه میلیارد نفر جمعیت و تقریبا 30 درصد از کل تولید ناخالص جهانی است ، امضا شد. این توافقنامه ای به وضوح موفقیت آمیز است – به خصوص  پس از لغو یک معاهده رقابتی توسط ترامپ به دلیل به چالش کشیدن   هژمونی ایالات متحد- به ویژه اینکه تجارت و سرمایه گذاری دیگر نه به دلار ، بلکه به ارزهای ملی شرکا خواهد بود. انتظار می رود که واشنگتن واکنش نشان دهد – از جمله از طریق تقویت اتحاد نظامی با هند ، ژاپن و استرالیا و مانورهای بیشتر نیروهای دریایی ، که هدف روشن آن تلاش برای محاصره چین با اشغال و انسداد مسیرهای دریایی این کشور است .

در برابر این پیش زمینه ، به احتمال زیاد دولت جدید ایالات متحد به رهبری رئیس جمهور بایدن  «مسابقه تسلیحاتی»  را که زمانی با آن اتحاد جماهیر شوروی را به زانو در آورد، تقویت خواهد کرد. اما این تشدید رویارویی خطرناک دیگر برای تحت تأثیر قرار دادن یک چین که از  سلامت اقتصادی و سلاح های بازدارنده برخوردار است،  کافی نیست. علاوه بر این ، چین به طور قدرتمندی شبکه دیپلماتیک خود را توسعه داده  (در حال حاضر بزرگترین شبکه در جهان ، بالاتر از ایالات متحد) و دیپلمات های آن به طور فزاینده ای در صحنه بین المللی حضور  داشته و فعالیت می کنند. این فقط برای حمایت از استراتژی ژئوپلیتیک  چین  نیست ،بلکه همچنین  این کشور  مجبور شده است به طور فزاینده ای با کارزار های توهین آمیزرویارویی کند.

چین در مسیر خود برضد  «جهانی شدن» چگونه  عمل می کند؟

جهانی شدن ، همانطور که می دانیم ، نعمتی برای سرمایه داران بوده است؛ با ارائه امکان شکستن زنجیره های ارزش و تولید قطعات بیشتر در کشورهای با دستمزد پایین ، آنها را قادر ساخته است تا نرخ سود را که روندهای آن در حال سقوط بود، افزایش دهند و سطح زندگی طبقات فقیر را با کمک سیستم اعتباری کمک مالی  نسبتاً پایین نگهدارند. سیستم مالی نابرابری های اجتماعی را تسریع کرده ، که به سطح بی سابقه ای در تاریخ رسیده و حاکمیت کشورها و ملت ها را تضعیف کرده است. بحران بهداشتی ناشی از همه گیری کووید -19 هزینه های وابستگی به بخش هایی را که برای مردم کاملاً حیاتی است نشان داده است. سرانجام ، هزینه زیست محیطی جهانی شدن اکنون به قدری زیاد است که با حفظ سیاره قابل سکونت در کوتاه مدت  – و بلکه  در آینده نزدیک ، از طریق خطرات گسترش  پاندمی ها – در تعارض است.

سیستم سرمایه داری که با بحران سلامت به چالش کشیده شده و با شورش های مردمی در سراسر جهان  (از هند تا لبنان  و کلمبیا) متزلزل شده است ، در حال حاضر به آخر خط رسیده است.

 چین ، درست است که  از این جهانی شدن سرمایه داری بسیار سود برده است ، اما به همان  اندازه هم درست است که با تکیه بر شرایط خود ، این کار را با کنترل سرمایه گذاری مستقیم خارجی و حرکت سرمایه آغاز کرد. مقامات چینی کاملاً می دانند که مزایای این جهانی شدن در حال کاهش است و به همراه آن نرخ رشد اقتصادی. بنابراین آنها بیشتر و بیشتر به بازار داخلی خود، حتی در محدوده ملی ، روی می آورند.7

 مهمتر از همه ، امیدواریم مقامات چینی  این  اطمینان را حاصل کنند که مشارکت اقتصادی جامع منطقه ای همان پیامدهای منفی جهانی شدن را ایجاد نخواهد کرد. رویکرد  به سیاست توسعه همگانی باید در جهت کنترل دقیق چنین اثراتی باشد – و آن این است که یک کشوری که توسعه می یابد، می تواند مستقل تر شود و واردات کمتری داشته باشد. این پارادوکس، و در عین حال قمار راه ابریشم است: هدف این برنامه افزایش گردش محصولات و تجارت بین المللی دریایی و زمینی است ، اما با اقدام به ایجاد زیرساخت هایی  غیر از حمل و نقل ، باید و می تواند جابجایی  توسعه را با زمینه سازی برای صنعتی شدن مجدد و توسعه تولید انرژی ترویج کند.  به نظر ما این جنبه ای است که به وضوح در بیان برداشت رسمی چین از جهانی شدن بیان نشده است. به همان اندازه که مبادلات علمی و فرهنگی سودمند است ، تجاری سازی و بیش از همه جهانی شدن مالی منجر به بن بست می شود. به همين ترتيب تغییر  نسبی در الگوی  توليدی  به نفع  «فناوريهای  پايين»با سرمايه ی کم و در دسترس  برای كاربران محلی ،  انتقال تکنولوژی  و همچنين حفاظت از محيط زيست را تا حد زیادی  تسهيل میكند. ما در نهایت می بینیم که این سرمایه داری است که ناپایدار می شود. سرمایه داری محکوم به انباشت بی وقفه ، با سیاره ای با منابع محدود ناسازگار است. تولیدسرمایه داری به دلیل ماهیت نابرابری های فزاینده و تکان دهنده ، تمام اشکال انسجام اجتماعی و حتی  بسیاری از افراد را از بین می برد. چین با کنترل تناقضات خود و مهار آثار مخرب آن ، قمار استفاده از پویایی سیستم سرمایه داری را برای خروج از بن بست خود و توسعه سریع پذیرفته است. سوسیالیسم بازار  «به سبک چینی»  اگر بخواهد راه واقعی جایگزینی برای تمام بشریت را در بر گیرد، به تدریج و برای همیشه باید به شدت از سرمایه داری دور شود. 8

و این دقیقاً بلندپروازی چینی هاست: به گفته مقامات ارشد چینی  که  این روزها صریح تر به گوش می رسد،  استقراض از سرمایه داری تنها راهی برای  «عبور از رودخانه»  بود که یک «دور انحرافی» بسیار طولانی است – کم و بیش همانطور که سیاست اقتصادی نپ برای ولادیمیر ایلیچ لنین در  مسیر کمونیسم بود. 9

منطقه دوست داشتنی لوجیاجو در پودونگ شانگهای، چشم نوازی نوآوری و توسعه چین

  • آعتبار: طلعت شبیر، „حزب کمونیست چین و در راسش شی جین پینگ در حال ایجاد تحول در جهان است“،  چاینا دیلی، 29 مارس 2021
  • تونی آندرانی، استاد بازنشسته علوم سیاسی در دانشگاه پاریس هشتم
  • رمی هررا، اقتصاددان و محقق در مرکز اقتصاد سوربن
  • ژیمینگ لانگ، استاد اقتصاد در دانشکده مارکسیسم در دانشگاه تسینگ‌هوا در پکن

یادداشت ها

No Comments

Comments are closed.

Share