جریان های ضد سرمایه داری در چین: (بخش دوم) دیدگاه یک فیلسوف
مصاحبه ژرار دومنیل با پروفسور سانگ شو آنگلی از دانشگاه فودان (شانگهای)
برگردان: م . ت . برومند

17.11.2013

تحلیل جدل ها بین عضوهای چپ جدید ولیبرال ها به روشنی نشان می دهد که عضوهای چپ جدید بسیار نگران رشد افسار گسیخته سرمایه داری در چین اند. آن ها متقاعد شده اند که این رشد چین را به بحران نهایی اش سوق می دهد.

China_protest

س : آیا می توان چپ جدید را چونان چپ مارکسیست یک جریان ضد سرمایه داری توصیف کرد؟

ج : تحلیل جدل ها بین عضوهای چپ جدید ولیبرال ها به روشنی نشان می دهد که عضوهای چپ جدید بسیار نگران رشد افسار گسیخته سرمایه داری در چین اند. آن ها متقاعد شده اند که این رشد چین را به بحران نهایی اش سوق می دهد. در باره امکان های محدود کردن و تنظیم کردن این رشد، آن ها قاطعانه دموکراسی قانون سالار را رد می کنند که در آن ابزارهای ساده ای وجود دارد که برقراری سرمایه داری را توجیه و تضمین می کند. توسعه گفتگوی آن ها مربوط به شکل های دموکراسی آلترناتیو به روشنی تمایل آن ها را در جان بخشیدن دوباره میراث سوسیالیسم در چین کنونی آشکار می کند. البته، بسیاری از مسئله های بسیار مهم برای حل کردن باقی می ماند. مهم ترین آن، روش پرهیزیدن از پوپولیسم اقتدار گرا است. بازهم، مسئله مرکزی، به نظر می رسد مسئله رابطه میان سرمایه و دولت است.

هرچند که چپ جدید نیروی اصلی منتقد در برابر رشد سرمایه داری در چین است، عضوهای اش هرگز خود را به عنوان مارکسیست نمی نمایانند. وانگ هویی (3) یکی از روشنفکران جدید که بیش از همه در دیدها است، تأکید کرده است که می توان سه شکل مارکسیسم را در چین متمایز کرد: مارکسیسم سنتی (مارکسیسم چپ قدیم)، مارکسیسم اصلاح ها و مارکسیسم هومانیستی. اختلاف اساسی اختلافی است که گروه نخست را از گروه سوم جدا می کند. در صورتی که مارکسیسم سنتی روی روش سوسیالیستی و هم چنین سنتی رهبری کردن روند مدرن سازی پافشاری می کند. دو گروه دیگر روی ضرورت نشان دادن راه جدید تکیه می کنند. حال آن که مارکسیسم اصلاح ها خاطر نشان می سازد که گوهر سوسیالیسم رهایی از بهره وری است. مارکسیسم هومانیستی به نفع آزادی انسان طرفداری می کند. هر دو، نظرهای بسیار با اهمیت درون روشنگران جدید را نمایندگی می کنند.

چپ جدید به عنوان گروه بندی جدید دهه 1990 عقیده دارد، با سه گروه مارکسیسم قطع رابطه کرده است. در مورد آن چه که به الهام تئوریک اش مربوط است، اعضای آن بیشتر به اندیشه نقد کنونی غرب گرایش دارند. بااین همه، آن ها در نقدشان از رشد بی قاعده سرمایه داری در چین به تحلیل های مارکسیستی غربی در باره سرمایه داری دیررس (tardif)، جهانی سازی (مانند تئوری وابستگی یا تئوری سیستم – جهان) و دیگر تئوری های معتبر پیوسته اند. برعکس آن ها به هیچ وجه به تئوری های مارکسیستی کنونی چین نمی اندیشند. به نظر می رسد که در مقیاس معینی آن ها به این توجه دارند که بررسی های مارکسیستی کنونی در چین هنوز زندانی کادر قدیمی اند. به این دلیل، آن ها در نفس خود، در جا و مکان به روشنفکران حقیقی منتقد کارشناسان مارکسیستی رسمی انستیتوها در عرصه های ایدئولوژیک و تئوریک می اندیشند.

س : برای بسیاری از افراد در کشورهای غربی بازگشت مائوییسم به ویژه عجیب به نظر می رسد. آیا می توانید اندکی در باره سر چشمه های این جریان صحبت کنید؟

ج : دو جریان مهم در گیر هستند. جریان نخست به واکنش خود به خود افراد عادی به مسئله هایی که بنابر رشد بازار و سرمایه در چین از 1980 برانگیخته شد ، باز می گردد. جریان دوم از پشتیبانی جنبش توسط شمار معینی از افراد وابسته به چپ قدیم ناشی می شود. همگرایی این دو گرایش به شکل بندی مائوئیسم نو انجامید. در سال 2003 مائوئیست ها در شبکه اینترنتی خود seit web utopia را گشودند که به یکی از کارپایه های بسیار مهم تبدیل شد.

حال روی اجزای تشکیل دهنده جریان دوم که محصول درون چپ قدیم است، مکث می کنیم. وقتی که چین تازه روند گشایش و اصلاح را در دهه1980 آغاز کرد،دلواپسی اساسی چپ قدیم مبارزه با گرایش های سرمایه داری و حفظ کردن طبیعت سوسیالیستی کشور بود. این جریان یکی از صداهای متفاوت را بازتاب می داد که در آن وقت دولت را به شنیدن واداشت. برخی عضوهای چپ قدیم و کارورزان ایدئولوژی سوسیالیسم با مشخصه های چینی در خدمت دولت بودند. در برابر آن بسیاری دیگر منتقد دولت شدند. اعضای گروه نخست تأیید می کردند که روند اصلاح به پیدایش مسئله های جدی در چین انجامیده است. به ویژه این که شکاف عمیقی بین ثروتمندان و بی چیزان به وجود آمده و فساد و فروش منافع کشور به سرمایه خصوصی ملی و بین المللی را گسترش داده است. به عقیده اینان آن لحظه فرا رسیده است که مجموع سیاست ها را تحلیل و اصلاح کنیم.

این جنبش «مائوئیسم نو» نامیده می شود؛ زیرا هواداران آن هنوز سوسیالیسم مائوئیستی را بهترین نظری می دانند که می تواند برای کشور مفید باشد. با بررسی تاریخ چین در طی 60 سال، آن ها تأکید می کنند که شرایط در زمینه عدالت اجتماعی، برابری و شیوه های زندگی در عصر مائو خیلی بهتر از چین معاصر بود. در ارتباط با آینده، آن ها می کوشند که تنها مائوئیسم مستعد چیره شدن بر دشواری های کنونی است. در زمینه بین المللی، چین هنوز باید علیه امپریالیسم مبارزه کند. و، در سطح ملی، چین باید دیکتاتوری پرولتاریا را برای بر طرف کردن نابرابری و فساد تقویت کند.

س : آیا برای ما ئوئیسم نو مسئله عبارت از خروج از سرمایه داری با روش بنیادی یا مسئله «حالت روحی» و «فرهنگ» است ؟

ج : مائوئیسم نو خود را ادامه دهنده سوسیالیسم مائوئیستی اعلام می دارد. بنابر این، فرارفت از سرمایه داری موضوع بحث است. اما هنگامی که این فرارفت، آن گونه که در هونگ کینگ طی واپسین سال ها صورت پذیرفت ، نتیجه، یک کوکتل سوسیالیسم خرده بورژوا در سطح اقتصادی و دولت اقتدارگرا در سطح سیاسی بود.

Bo xilai رهبر پیشین شونگ کینگ زاده خانواده نخستین عضو نسل مسئولان حزب کمونیست است. او در آغاز اعلام کرد که آن چه در شونگ کینگ انجام شد، چیزی جز ادامه سوسیالیسم مائوئیستی نبود. اما، بعد او تعریف ویژه ای از آن به دست داد: و آن «با هم ثروتمند شدن» است.هم زمان، او تأکید کرد که سوسیالیسم تنها نتیجه مبارزه مردم علیه سرمایه داری است، سیاست های دولتی که به نابرابری های جدی اجتماعی انجامیده، در واقعیت، از سرشت سرمایه داری نبوده اند. سرانجام، تجربه ای که در شونگ کینگ به دست آمد، فقط اهمیت محلی ندارد، بلکه اهمیت عمومی برای مجموع چین دارد.

در واقع، چگونه باید مسئله برابری را حل کرد؟ در زمینه اقتصادی بو (bo) به برخی از پیشنهادهایی که توسط روشنفکران چپ جدید ارائه شد،باز می گردد. او می دانست که این چپ نیز برای برابری اجتماعی مبارزه می کند. یکی از این سفارش ها که در شونگ کینگ به عمل در آمد، گسترش شکل اقتصاد سوسیالیستی خرده بورژوایی ( «سوسیالیسم نو پرودونی») است. بخش نخست مربوط به دهقانان ، بخش دوم مربوط به مؤسسه های عمومی است. در باره پایه مالکیت جمعی زمین، مائوئیست های جدید شونگ کینگ، از اقدام هایی ستایش می کنندکه برای دهقانان (همه، نه فقط کسانی که در پیرامون های نزدیک شهر زندگی می کنند) مشارکت در سودهایی را تأمین می کنند که از شهر سازی ناشی می شود. در ارتباط با مؤسسه های عمومی، آن ها روی این واقعیت پافشاری می کنند که نسبت مهمی از سودهای سرمایه که دولت صاحب شده، باید دوباره به حساب جامعه واریز شود، این چیزی است که باید حل کردن مسئله نابرابری اجتماعی را تا اندازه ای ممکن سازد.

این برنامه به طور تنگاتنگ به وجود دولت اقتدارگرا در شونگ کینگ مربوط است که مشخصه ویژه اش این است که خود را دموکراسی بنامد. مسئله عبارت از دموکراسی «از بالا» نیست، بلکه به درستی دموکراسی «از پایین» است. برای این که ثابت شود چنین دولت واقعاً نماینده مردم است، دولت شونگ کینگ مجموعی از اقدام ها را به عمل می آورد، تا رابطه بین رهبران در بالا و مردم کوچه و خیابان تقویت گردد. تکیه روی دو جنبه این رابطه استوار شده، نقش مقام ها در سطح های گوناگون و کنش دانشجویان. این اقدام ها برای برانگیختن مقام ها و دانشجویان به منظور «پیش رفتن به سوی مردم» بود. برای برانگیختن افراد عادی، دولتِ شهرِ خود گردان پول زیادی در بنای «فرهنگ سرخ»سرمایه گذاری کرد. در نهایت، می توان تأیید کرد که به ترتیب معینی سیاست مائوئیستی بسیج توده ها تکرار می شود.

این ساختار اجتماعی پروبلماتیک (یا مسئله برانگیز) است. دموکراسی آن جا نه برای محدود کردن قدرت بلکه برای تضمین کردن اقتدار موجود یک مقام خود رأی است. به تازگی دولت مرکزی چین جانشین رهبری شونگ کینگ شده است و بدین ترتیب دامنه مسئله هایی را که از اجرای محدود قدرت ناشی می شود، آشکار می کند.

س : از این رو، آیا ما دو گروه روشنفکر به ویژه نقدگر توسعه سرمایه داری در چین : چپ جدید و رهبران روشنفکر شونگ کینگ را داریم؟

ج : آری، ترکیب چشم انداز چپ جدید و مدل شونگ کینگ وضعیت جدیدی به وجود آورده است. پیش از این دو مدل شونگ کینگ جدایی روشن، از یک سو، میان چپ جدید در سپهر فکری و از سوی دیگر مائوئیست ها در پایه وجود داشت. تصرف قدرت سیاسی به یکپارچگی شمار معینی از روشنفکران چپ جدید درون پروژه شونگ کینگ انجامید. با این همه، دیگران موضع «روشنفکری» را حفظ کردند، هر چندکه رفتارشان نسبت به قدرت سیاسی شهر خود گردان کاملاً مثبت بوده است. در شبکه le site web utopia ، شما سه نوع متن می یابید: متن هایی که مستقیم به مدل شونگ کینگ مربوط اند. متن هایی که مورد تأیید روشنفکران چپ جدید است و متن هایی که مائو ئیست های پایه بدون بن مایه تئوریک شیفته آن ها شده اند.

س : آیا می توانید برخی تفسیرهای تکمیلی در باره سوسیالیسم پرودونی های جدید ارائه دهید؟

ج : همان طور که پیش از این گفته ام، سوسیالیسم نو پرودونی نخست توسط روشنفکران چپ جدید مطرح گردید. آن ها در آن کاراترین وسیله حل کردن مسئله نابرابری فزاینده را تشخیص دادند. اندیشه مرکزی این است که پیشنهاد مارکس در باره لغو مالکیت خصوصی با واقعیت های چین خوانایی ندارد. چهار نکته در این مورد مورد بحث است. در جای نخست، در ارتباط با مالکیت زمین، سیستم مالکیت جمعی به عنوان بهترین وسیله عملی کردن اصل برابری حفظ شود، در جای دوم، مسئله عبارت از رابطه میان کارو سرمایه است. ما باید شکلی از «پیوستگی کار – سرمایه» را به واقعیت در آوریم. معنی آن این است که کارگران باید سهام دار مؤسسه باشند. در جای سوم، در آن چه که به رابطه میان سرمایه تصاحب شده توسط دولت و جامعه مربوط است، دولت باید سودهای مؤسسه های عمومی را به حساب جامعه واریز کند. سرانجام برای برنامه سامان دادن تولید، ماباید سیستم دموکراسی اقتصادی را برقرار کنیم. این پیشنهادها تا اندازه ای در شونگ کینگ به عنوان سیاست های جدید مستعد پر کردن شکاف میان ثروتمندان و بی چیزان به عمل در آمده اند.

س : آیا می توانیم «محافظه کاری فرهنگی» را بپذیریم؟ آیا این جنبش به «کنفوسیوس گرایی» یا به «اقتدار گرایی جدید» مربوط است ؟ آیا این جنبش عنصر تشکیل دهنده جنبش ضد سرمایه داری است؟

ج : در تحلیل ریشه های تاریخی محافظه کاری فرهنگی، آن طور که در چین معاصر به نمایش در آمد، دو عنصر باید مورد توجه قرار گیرد. نخستین عامل اوج ناسیونالیسم از دهه 1990 است. دومین عامل کنفوسیوس گرایی جدید است (4) که ریشه های آن باید در نخستین جنبش روشنگران، جنبش آغاز قرن بیستم جستجو شود.

همه روشنفکرانی که در نخستین جنبش روشنگران شرکت داشتند، برای بقای ملت چین مبارزه می کردند. البته، هنگامی که برخی ها تأیید می کردند که چین باید خود را کاملاً از فرهنگ سنتی چین برهاند، برعکس نو کنفوسیونیسم در واکنش مستقیم به جریان های موافق «غربی سازی» گسترش یافت. این نقد غربی سازی هم زمان نگرانی برای بقای ملت چین وتمایل به رویارویی با مسئله جهانگیر، بحران مدرن سازی را در بر می گرفت. کنفوسیوسی های جدید روی این واقعیت پا فشاری می کردند که تمدن غربی مدرن مسئله های جدی ای را مطرح می کند. در دید آن ها مهمترین مسئله ، مفهوم نهایی زندگی انسان بود. علم، تکنولوژی و دموکراسی غربی نتوانست این مسئله را حل کند. از این رو، آن ها در بازگشت به سنت کنفوسیوسی رویایی چین راه مستعد رهانیدن چین را می دیدند. بنابر این سنت، می بایست، ساختارهای جدید اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را پدیدار ساخت . با این همه آن ها هرگز موفق نشدند، این پروژه را به درستی رهبری کنند. آن ها کوشش های زیادی برای برقراری «جنبه های میانجی گری» میان شیوه های کنفوسیوسی فرهنگ اخلاقی و نظم های جدید اجتماعی نمونه جدید کنفوسیوسی به عمل آوردند، اما تئوری های شان در این زمینه ها ناتوانی زیادی نشان دادند.

در دهه 1980، هنگامی که بسیاری از روشنفکران و افراد عادی در جنبش روشنگران جدید در گیر بودند، جهان روایی در رویارویی با ناسیونالیسم فرمانروا بود. اما از آغاز دهه 1990، هنگامی که مسئله های برانگیخته شده از گرایش های جدید اقتصادی و سیاسی آن دوره در عرصه های ملی و بین المللی آشکار شد، جنبش روشنگران جدید وارد مرحله افول شد. در این شرایط جدید، ارزش های جهانگیری که این جنبش حامل آن بود، رفته رفته مورد چون و چرا قرار گرفت و راه نقدِ باور به جهان روایی را گشود. از این زمان، ناسیونالیسم به یکی از صداهای بسیار نیرومند پذیرفته در چین تبدیل شد. برخی فرمول بندی ها معتدل باقی ماندند. برخی دیگر، رادیکال تر شدند. جریان محافظه کار اقتدار گرایی نو یکی از نمود های این ناسیونالیسم جدید بود. نمود های دیگر آن را «نو محافظه کار»، «نو سامان گرایی» یا «ناسیونالیسم محافظه کار» نام می برند. هواداران این جریان که از «کنفوسیوس گرایی» به عنوان منبع الهام تئوریک مستقیم استفاده می کنند، تأکید می کنند که مسئله مرکزی برای چین حفظ ثبات نظم اجتماعی است. این امر مستلزم رد مفهوم غربی آزادی، درست، در مقیاس معینی، ترک اصل برابری است. مسئله عبارت از یگانه روش نجات دادن هم زمان ملت و سوسیالیسم چینی است.

زنجیره رویدادها اهمیت دارد. اغلب هواداران کنونی محافظه کاری فرهنگی در جنبش روشنگران جدید وارد شدند یا دست کم زیر تأثیر این جنبش قرار گرفتند. همان طور که گفته ام، آن ها سر خورده از آن ، به منتقدان دیدگاه جهان گرایانه آن تبدیل شدند، چارچوب«مدرن علیه سنت» را ترک می کنند و سنت به ویژه کنفوسیوس گرایی را جدی می گیرند. آن ها می اندیشند که اکنون باید با مسئله هایی همانند با مسئله هایی روبرو شوند که کنفوسیوسی های جدید با نخستین روشنگران برخورد کردند. در دید آن ها، آن چه که آن ها از این پس دست می یازند، چیزی جز انجام این وظیفه نیست که کنفو سیوسی های جدید به واقعیت بخشی آن در آغاز قرن بیستم دست نیافته بودند. آن ها خود را به عنوان ادامه دهندگان این وظیفه احساس می کنند و هم زمان اعلام میدارند که می خواهند از پروژه کنفوسیوس گرایی جدیدِ گذشته فراتر روند. مصاف حقیقی که آن ها باید احیا کنند، کشف این جنبه های میانجی مشخص است که برقراری نظم های اجتماعی کنفوسیوسی های جدید درون جامعه مدرن ایجاب می کند. من بالاتر به آن ها چنان که نقطه ضعف جنبش کنفوسیوسی جدید بود، بازگشت داده ام.

دو پیشنهاد آن ها کاملاً در چین مورد بحث قرار گرفته است: برقراری کنفوسیوس گرایی به عنوان مذهب مدنی و آزمایش سیاست های قانون سالار کنفوسیوسی. پیشنهاد نخست به عنوان سفارش به نسبت معتدل نگریسته شده است. در برابر افول اخلاقی که با گسترش شتابان سرمایه و بازار برانگیخته شده ، باید کوشش های زیادی برای زنده کردن ارزش های کنفوسیوسی سنتی به عمل آید. روش بسیار کارای رسیدن به این نتیجه برقراری کنفوسیوس گرایی به عنوان مذهب مدنی است . پیشنهاد دوم به عنوان یک سفارش بسیار «بنیاد گرایانه» نگریسته شده. نه دولت چین، نه روش دموکراتیک غربی حکومت کردن، واقعاً مناسب نخواهد بود.. بهتر از این دو نظام ، تنها سیاست مناسب برای چین، سیاست قانون سالار کنفوسیوسی است. در واقع ، سیاست همانا قول «گزیدگان کنفوسیوسی» است.

محافظه کاری فرهنگی نیز به اوج گرایش های ضد سرمایه داری در چین کمک می کند. به ویژه به خاطر این که با جهانروایی مقابله می کند. اعضای این جریان این اندیشه را رد می کنند که شیوه توسعه سرمایه داری – از جمله اقتصاد بازار آزاد، سیاست اقتصادی و فرهنگ اندیویدوآلیسم – پیکر بندی جهانی بسیار مناسب برای همه کشورهای جهان است. این داوری تقابل این گروه را با جهانی سازی و سرمایه داری در چین بیان می کند.

س : وضعیت کنونی چین چگونه تحول می یابد؟

ج : به گمانم از تابلویی که من ترسیم کرده ام، این نتیجه به دست می آید که مسئله اساسی، مسئله امکان یک راه آلترناتیو برای شیوه توسعه سرمایه داری در چین مستعد حل کردن مسئله هایی است که ذاتی هستند. در صورتی که لیبرال ها وجود هر شکل آلترناتیو را رد می کنند. همه جریان های دیگر – چپ قدیم، چپ جدید، مائوئیسم نو، محافظه کاری فرهنگی – مناسب برای گشایش راه دیگرند. اما منابع موجود مستعد کمک کردن برای تعریف آن کدامند؟ در جستجوی پاسخ ها، برخی مصممانه به گذشته برمی گردند. هواداران چپ قدیم به مارکسیسم استالینی سنتی رو می آورند. مائوئیست های جدید به آزمون تاریخی سوسیالیسم مائوئیستی دست می یازند. هواداران محافظه کاری فرهنگی به سنت کنفوسیوسم چین متوسل می شوند، تنها چپ جدید می کوشد راه های جدیدی را بگشاید. اعضای آن از سهم اندیشه چپ به منظور گسترش دادن نقد شان از سرمایه داری بسیار وام گرفته اند. روشن است که آن ها به هیچ پاسخ ساده بسنده نمی کنند. تئوری های آن ها – که به طور اساسی نقد توسعه سرمایه داری در چین است – برخورد گویایی با کشور و کشورهای غربی دارند. البته از آن هنگام آن ها متوجه شده اند که تا مرحله واقعاً فرمول بندی کردن پاسخ، رشد کرده اند. آن چه را که آن ها شایسته پیش بردن هستند، بسیار ناتوان باقی می ماند. از این قرار : دموکراسی مستقیم، دموکراسی محلی یا دموکراسی اقتصادی، در این وضعیت اند. در صورتی که واقعیت ها به تدریج نشان دادندکه چنین پیشنهادها از پهنه اندیشه های تئوریک انتزاعی در چین فراتر نرفتند . آن ها امید های شان را در کنش دولت سرمایه گذاری کرده بودند. این بررسی به درستی نشان می دهد که گرایش های ضد سرمایه داری در چین به فرمول بندی آلترناتیوهای حقیقی نیا نجامیده است. چین که اکنون جزئ مکمل سیستم سرمایه داری جهانی است، گفتن آن چه که خواهد توانست انجام گیرد، دشوار است. کشور اکنون در این وضعیت متوقف مانده است.

با این همه، هستی نیروهای ضد سرمایه داری در چین کاملاً «سرمایه داری شده» نیست. سرمایه داری هنوز همه ارثیه های سنتی و سوسیالیستی را از بین نبرده است . هنوز جنبه هایی از زندگی مردم چین استوار بر سنت سوسیالیسم است. شاید این بیان می کند که مردم چین هنوز می توانند ، ضمن جدی نگرفتن آن ، گفتمان ایدئولوژی رسمی سوسیالیسم را با مشخصه های چینی بپذیرند.

س :برای پایان گفتگو، در پرتو آن چه که گفته اید، مفهوم بازگشت به «سوسیالیسم» در چین معاصر چیست؟

ج : اصطلاح «سوسیالیسم» معنی های بسیار گوناگون در چین امروز دارد. دو نوع تفسیر رسمی ونقدی در این زمینه وجود دارد:

تفسیر رسمی استوار بر سوسیالیسم با مشخصه های چینی است. سوسیالیسم در نقش خود ترکیب دو عنصر است: مفهوم سنتی و مفهوم اصلاح. مفهوم سنتی به مالکیت عمومی ، به اقتصاد برنامه ریزی شده و دیکتاتوری پرولتاریا باز می گردد. مفهوم خاص اصلاح یادآور می شود که گوهر سوسیالیسم رهایی از بهره وری است. بنابر یگانگی این دو دیدگاه ، سوسیالیسم با مشخصه های چینی دخالت دولت را پیشنهاد می کند. مالکیت وسیله های تولید زیر فرمانروایی مالکیت عمومی قرار دارد. سیستم درآمدها بنابر فرمانروایی توزیع بر حسب کار است. سیستم بازار زیر فرمانروایی تنظیم دولتی است. رشد اقتصادی به طور عمده به نیاز های خانگی، سرمایه و دستاوردهای تکنولوژیک وابسته است.

تفسیر نقدی به ویژه توسط روشنفکران چپ جدید انجام می گیرد. تکیه روی اصل برابری است. همان طور که پیش از این نشان داده ام، برقراری نمونه جدید دموکراسی – دموکراسی مستقیم، اقتصادی و محلی موضوع بحث و جدل است. البته، در واقعیت ها یک چنین دموکراسی فقط می تواند به شکل «دموکراسی واکنشی» دولت، دولت سوسیالیستی که نمایندگی کردن واقعی منافع مردم را اعلام می دارد، برقرار شود. با این روش می توان تأیید کردکه روایت نقدی سوسیالیسم به دخالت دولت محدود می گردد.

یادآوری: برای مطالعه بیشتر در باره چین بنگرید به :

1. مقاله : چین 2013 . سمیر امین – برگردان : یوسف عقالی – آرشیو سایت اخبار روز 10 اوت 2013 .

2. مقاله :آیا پروژه چینی پسا مائوئیستی ای وجود دارد؟ برگردان :ب . کیوان – آرشیو سایت نگرش و اخبار روز


پی نوشت ها

3. در میان انتشارات شمارمند وانگ هویی می توان پایان انقلاب . چین و محدودیت های مدرنیته، لندن، نیویورک، ورسو، 2009

4. اصطلاح «نو کنفوسیوس گرایی» به کنفوسیوس گرایی سلسله های سونگ و مینگ باز می گردد. اصطلاح «کنفوسیوس گرایی جدید» نمایشگر جریانی است که در آغاز قرن بیستم گسترش یافت .

No Comments

Comments are closed.

Share