نگاه اجمالی به جنگ 2 + 6 ساله عراق علیه ایران و ایران علیه عراق
به مناسبت سی امین سال شروع جنگ
بخش یکم: زمینه ها و چگونگی شروع جنگ
حمید احمدی

13.10.2010

در طول 30 سال گذشته در ادبیات سیاسی و نظامی زمامداران جمهوری اسلامی و نیز در کتاب ها و نوشته هایی که از سوی آن نظام در این دوران منتشر شده، همواره روی واژة «جنگ تحمیلی» تأکید می شود و گاه نیز، واژة «جنگ تحمیلی» در نوشته ها و اظهارات برخی ایرانیان خارج از حکومت – و حتی مخالفان و منتقدان سیاست جمهوری اسلامی در جنگ- نادانسته بکار گرفته می شود.

Iran_iraq_war

در این نوشتار و در چند بخش به مسایلی از دو دوره جنگ عراق و ایران می پردازیم. دوره اول جنگ یعنی از مقطع تجاوز نظامی عراق از هوا و زمین به ایران تا مقطع آزادسازی  خرمشهر ( از 31 شهریور 1359 تا 3 خرداد 1361) حدود دو سال و دورة دوم جنگ یعنی از مقطع تجاوز نظامی ایران به خاک عراق تا مقطع پذیرش قطعنامه 598 و سرکشیدن جام زهر توسط آیت الله خمینی (از 22 تیرماه 1361 – با شروع عملیات رمضان به فرماندهی و هدایت جنگ توسط شورای فرماندهی سپاه پاسداران و ورود به خاک عراق-  تا 27 تیر 1367) حدود 6 سال.

        در بخش یکم این نوشتار، از جمله به بررسی این موضوع می پردازیم، آیا ادعای زمامداران جمهوری اسلامی که گویا این جنگ از طرف عراق به ایران تحمیل شده، واقعیت دارد یا اینکه این جنگ می توانست کاملاً اجتناب پذیر و قابل پیشگیری باشد.

        در طول 30 سال گذشته در ادبیات سیاسی و نظامی زمامداران جمهوری اسلامی و نیز در کتاب ها و نوشته هایی که از سوی آن نظام در این دوران منتشر شده، همواره روی واژة «جنگ تحمیلی» تأکید می شود و گاه نیز، واژة «جنگ تحمیلی» در نوشته ها و اظهارات برخی ایرانیان خارج از حکومت – و حتی مخالفان و منتقدان سیاست جمهوری اسلامی در جنگ- نادانسته بکار گرفته می شود.

        واژه «جنگ تحمیلی» برای نخستین بار توسط ستاد تبلیغات جنگ ساخته شده است. از کاظم خرازی رئیس ستاد تبلیغات جنگ در آن سال ها، چنین می خوانیم: «کاری که ستاد تبلیغات جنگ می کرد برخی از نامگذاری ها بود که خیلی خوب جا می افتاد و برخی از آن ها جاودانی شده است … اصطلاح «جنگ تحمیلی» را هم ستاد ساخت که نشان دهد که جنگ بر ما تحمیل شده است و خواستِ ما نبوده است. در واقع این نوع نامگذاری ها را ستاد تبلیغات انجام می داد» (1)

        ابداع این واژه و هدف از جا انداختن آن در جامعه ایران، در واقع در راستای این هدف بود که گویا آیت الله خمینی سیاست گذار اصلی سیاست داخلی و خارجی کشور و دیگر زمامداران جمهوری اسلامی وقت، هیچ نقش و سهمی در ایجاد زمینه پیدایش این جنگ نداشته اند یا گویا هیچ زمینه ای برای برقراری ارتباط حسنه با رژیم عراق بعد از انقلاب نبود. به عنوان مثال، در 22 فروردین 1360، از حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی نماینده وقت آیت الله خمینی در شورایعالی دفاع چنین می خوانیم: «به هیچ وجه، راهی برای کسب دوستی با بغداد وجود نداشت؛ زیرا عراق از همان ابتداء، دشمنی و کینه خود را نسبت به انقلاب نشان داد» (2) یا اینکه می گوید: «جنگ از اول به ما تحمیل شد» (3)

        داده های موجود این ادعای زمامداران جمهوری اسلامی ایران را نه تنها تأیید نمی کند بلکه خلاف آن را نشان می دهد. به این موارد اشاره می کنیم:

        در 12 فوریه 1979 (23 بهمن 1357 یک روز بعد از انقلاب) عراق جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت شناخت و با ارسال پیامی برای دولت ایران اظهار امیدواری کرد که از این پس روابط دو کشور خوب و شفاف باشد. آیت الله خمینی نه تنها با برقراری رابطه عادی با عراق مخالف بود بلکه از طریق تبلیغات رسمی و غیررسمی و تماس و کمک به روحانیون حامی خود در عراق در پی براندازی رژیم صدام حسین بود. به بیان دیگر، آیت الله خمینی انتظار داشت که در عراق حرکتی شبیه حرکت ضد شاه در ایران آغاز شود و روحانیون شیعه را به حاکمیت برساند. (4)

        در هفته اول آبان 1358، کنفرانس کشورهای غیر متعهد در کوبا تشکیل شد و از ایران ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه وقت ایران و منصور فرهنگ به عنوان مشاور وزیر خارجه در این کنفرانس شرکت کردند. در ملاقاتشان با صدام حسین و گفتگو با سعدون حمادی وزیر امور خارجه عراق در کوبا، منصور فرهنگ در این باره چنین می نویسد: «در اینجا باید اشاره کنم که ملاقات دوساعته ما با صدام حسین و گفت و گوهای بعدی با سعدون حمادی مرا متقاعد کرد که صدام حسین از مقبولیت انقلاب ایران در میان شیعیان عراق نگران و معتقد بود که برقراری رابطه با ایران به صلاح او و رژیم بعث است و آینده حکومت او را تائید می کند» (5)

        در کتاب درس تجربه (خاطرات ابوالحسن بنی صدر در گفتگو با حمید احمدی که در سال 1380 در آلمان چاپ شده) این پرسش را با ایشان در میان گذاشتم:

 

ح. ا. آیا این موضوع واقعیت دارد که پس از پیروزی انقلاب حتی در فاصله زمانی کمتر از یک هفته بعد از انقلاب، صدام حسین کسانی را که گویا از خانواده روحانیون ایرانی مقیم عراق و از آشنایان آقای خمینی هم بودند به نزد آقای خمینی فرستاد و به نحوی از عملکرد خودش در اخراج ایشان از عراق عذرخواهی کرد و هم چنین خواستار برقراری مناسبات سیاسی حسنه با دولت بعد از انقلاب و کشور ایران شد؟ آیا درست است که آقای خمینی با این خیال و تصور ذهنی چون اکثریت جمعیت عراق مسلمان شیعه هستند، لذا بعد از انقلاب ایران در عراق هم جنبش اسلامی بپا می شود و رژیم صدام حسین رفتنی است و بر پایه این تصور به درخواست صدام و به فرستاده او پاسخ منفی داده بود؟

بنی صدر: بله، صحیح است. صدام حسین آقا موسی اصفهانی، نوه آقا سیدابوالحسن اصفهانی که از مراجع مشهور تاریخ شیعه بود، به نزد آقای خمینی فرستاد. آقا موسی یک زندگانی پرماجرایی داشت، آن زمان، در دانشگاه بغداد تدریس می کرد. او نزد این جانب آمد تا از طریق این جانب پیام صدام را به آقای خمینی برساند. صدام پیغام داده بود از رفتار خود پوزش می خواهد. آماده همه گونه جبران و همکاری با دولت جدید است. پیام صدام را به آقای خمینی گفتم. گفت: صدام شش ماه هم در عراق دوام نمی آورد، چون می داند که امواج مردم عراق بر می خیزد و او را هم می برد آنجا که شاه را برد، به التماس افتاده و می خواهد از ما مشروعیت بگیرد و رژیم خود را نجات بدهد. آقا موسی از طریق دیگر هم کوشید، اما نتیجه نگرفت. این توضیح به موقع است که در یک دوره آقای خمینی می کوشید، حساب رژیم های کشورهای عرب را از مردم عرب جدا کند. قطع رابطه با رژیم سادات و ضدیت با اسرائیل و تعیین روز فلسطین و آمدن عرفات به ایران. اما از انجا که رفتارش فرصت طلبانه و موقعیت طلبی شخصی بود، نتوانست مردم عرب را متقاعد کند که در رفتار خویش صادق است. ادامه جنگ [مخالفت با پیشنهادهای هیات میانجی کنفرانس اسلامی و هیأت میانجی کشورهای غیر متعهد اواخر سال 1359 و نیز پس از آزادسازی خرمشهر در مخالفت با قطعنامه 514 شورای امنیت سازمان ملل متحد به تاریخ 21 تیرماه 1361 و رفتن به داخل خاک عراق] و جریان ایران گیت ها و روابط پنهای با اسرائیل با تجویز آقای خمینی، کار را وارونه کرد» (6)

        آیت الله منتظری که خود در آن ایام از طرفداران سیاست صدور انقلاب اسلامی بود، به نظر می رسد در مقعطی در آن ایام به زیانبخش بودن شعارهای صدور انقلاب اسلامی برای جمهوری اسلامی پی می برد و برای ابراز نظر خویش با آیت الله خمینی دیدار می کند. او می گوید: « یک روز رفتم منزل آقای شیخ محمد یزدی در قم، آن وقت هنوز امام در قم بود و در منزل آقای یزدی سکونت داشتند. به امام عرض کردم: هر انقلابی که در دنیا به پیروزی می رسد، معمولاً هیأت های حسن نیت را برای کشورهای مجاور می فرستند و خط مشی خود را برای آنها توضیح می دهند و با آن ها تفاهم می کند، و این گونه که امروز عراق و دیگران تحریک شده اند و دائماً علیه ما تبلیغ می کنند خطرناک است. بجاست هیأت های حسن نیت به کشورهای مجاور فرستاده شود تا یک مقدار این تشنج ها کاهش پیدا کند. ایشان فرمودند: وِل کن، ما کاری به دولت ها نداریم. من عرض کردم: نمی توانیم دور کشورمان را دیوار بکشیم، بالاخره این ها دولت هایی هستند در مجاورت ما و وحشت این ها را گرفت. ایشان فرمودند: نخیر، ما می خواهیم دور کشورمانم دیوار بکشیم. اصلاً ایشان حاضر نبودند که اسم دولت ها به میان بیاید، همان که در نظر ما بود که ملت ها ملاک هستند، در نظر امام همین مسئله بود و می فرمودند، ملت ها با هم هستند. به نظر من اگر یک مقدار تفاهم می کردند، شاید بهانه به دست آن ها نمی آمد، بالاخره این زمینه برای آن ها فراهم شد. دولت های استعماری هم با توجه به همین احساس و وحشت به آن ها نزدیک تر شدند و آن ها را تحریک و تطمیع کردند تا بالاخره عراق به ما حمله کرد» (7)

        وقتی به پیشینه تفکر اسلامی – سیاسی آیت الله خمینی از سال های آخر جوانی و آستانه میانسالی (حدود 40 سالگی در حوزه علمیه قم در سال 1323 یعنی 44 سال قبل از انقلاب اسلامی) نظر می افکنیم، از او درباره حکومت جهانی اسلام و برچیدن سرحدات در کتاب «کشف اسرار» به این شکل می خوانیم: «قانون اسلام می خواهد سرحدات را از جهان برچیند و یک کشور همگانی تشکیل دهد و تمام افراد بشر را در زیر یک پرچم و یک قانون اداره کند». (8) او در آن زمان، واژه «قانون اسلام» را به جای «حکومت اسلامی» به کار می برد که در سال های بعد در «نظریه» ولایت فقیه آمده است.

 

        آیت الله خمینی در 7 اسفند 1357 یعنی دو هفته بعد از انقلاب، هنگامی که هیأتی از شیعیان کویت به سخنگویی حجت الاسلام مُهری به دیدار او آمده بودند، به لزوم تشکیل یک دولت بزرگ اسلامی تأکید می ورزد و اظهار داشت: «یک دولت بزرگ اسلامی باید بر همه جهان غلبه کند» (9)

     دولت کویت حرکات و اقدامات و اظهارات حجت الاسلام مُهری در کویت را مداخله در امور داخلی کشور و تحریک افراد به قیام علیه دولت خود تلقی کرد و مُهری را با گروهی از اطرافیانش شامل 19 نفر در 5 مهر 1358 از کویت اخراج کرد (10). روزنامه رأی العام چاپ کویت در همان روزها که مصادف با اخراج حجت الاسلام مُهری از کویت بود، نوشت: «چنین معلوم است که تهران مایل است به نام اسلام یک امپراتوری را دوباره ایجاد نماید … اعراب به هیچکس اجازه نمی دهند، در بین آنها تفرقه افکنده و زیر لوای شعارهای دروغین در امور داخلی آنان دخالت کند.» (11)

        سفیر کویت در ایران هفته بعد از اخراج حجت الاسلام مُهری و گروهی از اطرافیانش از کویت در مصاحبه ای اظهار داشت: «ما همین قدر که مطمئن شویم هیچ مداخله ای در امور داخلی یکدیگر انجام نشود، ما حاضر به حمایت بدون قید و شرط از ایران هستیم. ما یک اقلیت ایرانی [شیعه] در کویت داریم که آنها را جزء جامعه خود می دانیم. اما آنچه ما می خواهیم آن است که بگذارند ما مسئله را حل کنیم و مایل نیستیم کشور دیگری در این مسایل مداخله کند». (12)

        مشابه همین واکنش به شکل دیگری از سوی دولت بحرین دیده می شود که ماجرای آن از جمله در رابطه با شعارها و ماجراجویی های شیخ صادق خلخالی حاکم شرع منتخب آیت الله خمینی بود که در برابر واکنش دولت بحرین تهدید کرد، که ادعای ارضی خود را نسبت بحرین دنبال خواهند کرد. این امر موجب تشنج در رابطه دو کشور ایران و بحرین گردید و دولت بحرین با توجه به وجود اکثریت شیعه در جمعیت بحرین، این مسایل را دخالت در امور داخلی و ایجاد ناآرامی در کشور خود دانست. (13)

        به دنبال مسائل و رخدادهای ذکر شده در کویت و بحرین، رژیم عراق در همان روزهای مهرماه 1358 بدون ذکر نامِ جمهوری اسلامی، اظهار داشت: «قدرت عراق علیه هر  کشوری که بخواهد به حاکمیت کویت یا بحرین تجاوز کند و یا به مردم و یا تمامیت ارضی آن کشورها آسیب رساند به کار می رود» و در همین رابطه روزنامه الثوره ارگان حزب بعث تأکید کرد: «نیروهای حاکم در ایران که هنوز سه جزیره را در خلیج [فارس] در اختیار دارند، سعی دارند، بحرین را نیز مالک شوند … عراق هرگونه بهانه ای را برای مداخله خارجی و یا هر کوششی را برای تحمیل یک فرمول غیر قابل اکثریت مردم در هر کشوری مفروض را مردود می داند» (14)

        نمونه دیگر، در رابطه با عربستان سعودی، می توان به جریان  تسخیر مسجد اعظم مکّه توسط مخالفان خاندان پادشاهی سعودی و شورش شیعیان عربستان به پاسگاه  پلیس اشاره داشت. واقعه تسخیر مسجد الحرام چون ضعف دولت عربستان سعودی و آسیب پذیری آن را نشان می داد به همین جهت زمامداران آن سعی کردند که واقعه را ناچیز جلوه دهند. ملک فهد در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار مجله نیوزویک گفت: «گروهی که مسجد را تسخیر کردند، افراد کافری بودند که از اسلام تعبیر غلطی دادند» (15).  ولی رادیو ایران در برنامه رادیویی خود که جریان مبارزه شیعیان در عربستان سعودی را پخش کرد، رژیم سعودی را مخالف اسلام و نمونه دیگری از تسلط شاهان و فساد آنان معرفی نمود که جرقه های انقلاب در آن مشاهده گردیده است و تسخیرکنندگان مسجد الحرام مکّه را نیز مسلمانان مترقی ستمدیده دانست و عمل آنان را تأیید کرد. (16)

        آیت الله خمینی در نخستین سالگرد انقلاب (در 22 بهمن 1358) صریحاً به مسئله صدور انقلاب اسلامی تأکید ورزید و گفت: «ما باید به هر قیمت شده انقلاب خود را به تمام ممالک اسلامی و تمام جهان صادر کنیم» (17)

        آیت الله خمینی در 31 اردیبهشت 1359 پس از آمدن از قم به تهران و اقامت در محله جماران تهران و در دیدار با  مردم آن محله و خطاب به مردم ایران تصریح کرد که «شما باید اسلام را به پیش ببرید و انشاءالله اسلام را به تمام دنیا صادر کنید و قدرت اسلام را به تمام ابرقدرت ها بفهماند». (18)

        در نخستین سالگرد انقلاب اسلامی، اولین کنگرة بین المللی اسلامی با شرکت « امامان جمعه و جماعت» در تهران تشکیل شد و در آن تعداد زیادی از امامان جمعه و افراد مذهبی کشورهای اسلامی حضور پیدا کردند. آیت الله خمینی در دیدار با نمایندگان این کنگره گفت « امر اسلام، امر جهانی است. خداوند همه مسلمانان را موظف کرده که برای برقرار حکومت عدل الهی در سراسر جهان از جان و مال و ایثار فرزندان و جوانان بکوشند» (19)

        حدود دو ماه بعد، در تاریخ 31 فروردین 1359 به دعوت رسمی فرمانده سپاه پاسداران، شورای انقلاب اسلامی جزیره العرب (عربستان سعودی، یمن، قطر، عمان، امارات متحده عربی) وارد تهران شدند و سخنگوی این شورا در سخنان خود در تهران گفت: «همان طور که می دانید انقلاب اسلامی ایران اکنون امید تمام ملل مسلمان و جنبش های آزادیبخش در جهان است. این انقلاب امید ماست و ما خود را جزیی از این انقلاب می دانیم و ایمان داریم که انقلاب، تنها با پیروزی از مشی و رهبری انقلاب اسلامی به پیش می رود» (20)

        آیت الله خمینی در میان کشورهای اسلامی منطقه بیش از همه جایگاه ویژه ای برای صدور انقلاب به عراق قائل بود. در 29 فروردین 1359 (5 ماه قبل حمله عراق به ایران) رادیو تهران بیانات آیت الله خمینی را که به شدت از رئیس جمهور صدام حسین انتقاد کرد و از ارتش عراق خواست که رژیم بعثی را سرنگون کند، پخش نمود. او گفت: «دولت عراق دولت نیست. آنها مجلس ندارند. تعدادی افراد نظامی هستند که می نشینند و کارهایی که دلشان می خواهد انجام می دهند … آنها عناصر پوسیده ای هستند. صدام خیلی چیزها گفته است. او گفته است که «ما عرب هستیم». تمام ملت های مسلمان باید معنی این عبارت را که «ما عرب هستیم» بدانند. معنای آن این است که آنها اسلام را نمی خواهند. این مردم می خواهند دوباره بنی امیه را زنده کنند … آیت الله محسن حکیم فتوا داد که حزب این جماعت خدانشناس است. آیت الله حکیم گفت که آنها کافر هستند. اگر ملت عرب می خواهد در راه خدا و اسلام خدمت کند باید با این افراد ضدیت  نماید. آیا ارتش عراق که افراد آن مسلمان شیعه و سُنی هستند به خاطر اسلام ندای عربیسم می دهند؟ اسلام شامل عرب و غیر عرب است … بعث عراق با اسلام می جنگد و ملت نجیب عراق باید خود را از چنگال آن نجات دهد. همانطور که ارتش ایران متوجه شد که شاه مخلوع مخالف اسلام است و به ملت ملحق شد و در انقلاب اسلامی شرکت نمود. همانطور ارتش عراق باید قیام نماید … تو ارتش عراق به ملت بپیوند همانطور که ایرانیان کردند. تو در مقابل خداوند مسئول هستی. تو هیچ عذری برای جنگیدن با ملت عراق و ایران اسلامی نداری. این جنگ، جنگ بر ضد پیغمبر است. آیا ارتش عراق موافق است که با قرآن و رسول خدا بجنگد. ایران، امروز کشور رسول خداست. انقلاب آن اسلامی است. حکومت آن و قوانین آن اسلامی است. ما می خواهیم یک کشور اسلامی درست کنیم. ما می خواهیم که اعراب، ایرانیان، ترک ها و سایر ملت ها را زیر پرچم اسلام داشته باشیم. چرا قبایل عراق ساکت نشسته اند وقتی که می بینند این دارودسته بعثی دسته دسته جوانان عراق را در سیاه چالها می کُشند. چرا ارتش عراق هنوز ساکت است و از کسانی که ضد اسلام و ضد قرآن هستند حمایت می کند. آیا ارتش عراق می داند که به خاطر حمایت از  کفر علیه اسلام می جنگد. آیا این ارتش از عواقب آن اطلاع دارد. آیا نمی داند که در صورت بروز خصومت با ایران، ایران آن را هم در هم می شکند. ارتش ایران به سوی بغداد حرکت خواهد کرد که از ملت عراق حمایت نماید و حکومت آنجا را سرنگون کند. لکن ارتش ایران برای اسلام مبارزه می کند».

        در 30 فروردین 1359 روزنامه جمهوری اسلامی چاپ تهران بیانات آیت الله خمینی را چاپ کرد که اظهار داشته بود «ملت عراق باید خود را از چنگال دشمن آزاد کند. ملت عراق باید این حزب غیر اسلامی در عراق را از میان بردارد»

        زمامداران جمهوری اسلامی در راستای سیاست «صدور انقلاب اسلامی» به ایجاد مرکزی برای آموزش و تربیت کادر «انقلابیون اسلامی» از طلبه های کشورهای اسلامی و بویژ ه از کشورهای عربی منطقه خلیج فارس دست یازدیدند.  «دانشگاه بین المللی اسلام» 500 طلبه خارجی در قم و 300 طلبه خارجی در تهران را زیر پوشش آموزشی خود قرار داد. برای تأمین هزینه این مرکز و مخارج کادرهای طلبه، لایحه ای نیز در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید (21).

        «دانشگاه بین المللی اسلام» آدمی را به یاد تأسیس «دانشگاه بین المللی کمونیستی شرق» (کوتو) در مسکو در 60 سال پیش از ان می اندازد. حدود سه سال پس از انقلاب اکتبر، برای کادرسازی انقلابیون کمونیست از کشورهای شرق، چنین مرکز آموزشی که دوره آن سه سال بود، ایجاد کردند. بعدها، کمونیست های سرشناسی از شرق می شناسیم که در سال های جوانی این دانشگاه را گذراندند و از مبارزین کمونیست کشورشان شدند. ناظم حکمت از ترکیه و همدوره اردشیر آوانسیان از ایران در «کوتو» بود و یا عبدالحسین حسابی (دهزاد) ذره، حسین شرقی، رضا روستا و … از ایرانیان آموزش دیده «کوتو» بودند.

        تاریخ قرن بیستم درس خود را تکرار کرد و نشان داد که صدور انقلاب برای کشور صادرکننده انقلاب جز تحمل دشواری های بیشتر ثمر دیگری نداشت. به هر روی، موضوع نوشتارمان را پی می گیریم:

        آیت الله خمینی با پیروزی سریع انقلاب در ایران، می پنداشت که چون پیامبر اسلام رسالتی دارد برای گسترش اسلام و در مرحله نخست، گویا یک امپراتوری اسلامی به رهبری وی برپا خواهد شد. او در این مرحله، تمرکزش به زمامداران ممالک اسلامی بود که آنان را مانعی در راه این هدف می دانست و با چنین لحنی با آنان سخن می گفت «سران ممالک اسلامی هم به اسم اینکه ما مسلمان هستیم و به اسم اسلام چه جنایاتی که نمی کنند» (22)

        سیاست «صدور انقلاب اسلامی» همراه با تحریک مسلمان در کشورهای خودکامه و مستبد مسلمان، زمامداران کشورهای عربی و خاصه زمامداران کشورهای عربی منطقه خلیج فارس را با توجه با جمعیتی از شیعیان در کشورشان، نگران امنیت داخلی و شورش مردم کشور خود و آن را تهدید کننده می دانستند.

        شیعیان در برخی از این کشورها، اکثریت داشتند. شیعیان در عراق حدود 60 درصد در بحرین حدود 75 درصد جمعیت کشور را تشکیل می دادند. جمعیت شیعیان در کویت 30 درصد، ابوظبی 20 درصد، دوبی 30 درصد، قطر 30 درصد و در عمان 50 درصد جمعیت آن کشورها بودند.

        علاوه بر شعاردهی های در زمینه صدور انقلاب اسلامی در سال 1358، برخی افراد مسئول و غیرمسئول با صحبت های شعارگونه و به اصطلاح انقلابی گری مطالبی را هم دربارة تنگه هرمز در خلیج فارس و حفاظت انحصارطلبانه ایران از آن، سر می دادند که نگرانی هایی را در میان کشورهای منطقه خلیج فارس و حتی در سطح بین المللی که تحریک کننده بود، به وجود آورده بود. شاید گفتنی باشد، نگارنده این سطور در روز 28 مهرماه 1358 (دو هفته پیش از جریان گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا و 11 ماه پیش از شروع جنگ و حمله عراق به ایران) طی دعوتی در دفتر روزنامه اطلاعات در تهران در مصاحبه های میز گرد دفتر آن روزنامه درباره اهمیت تنگه هرمز که بسته نخواهد شد و حفاظت از آن در انحصار هیچ کشوری نیست شرکت کردم تا نشان داده شود آن سخنان تحریک کننده ناشی از عدم آگاهی این افراد از مسایل استراتژی سیاسی- نظامی منطقه ای و بین المللی است و در عین حال، هشدار باشی هم باشد به مسئولین نظام از عواقب آن. در روزنامه اطلاعات آن روز (حمید احمدی، «اهمیت تنگه هرمز»، 28 مهر 1358، صفحه 9) از جمله چنین آمده است: « در ارتباط با مسئله خلیج فارس که نگرانی های زیادی بوجود آورده است، نظر ناخدا حمید احمدی که کارشناس مسایل استراتژی نظامی – سیاسی است را جویا شدیم. او می گوید: بر اساس اصل عبور بی ضرر در تنگه هرمز، هیچ دلیل توجیه کننده ای که مسئولیت حفاظت و امنیت این تنگه با کشور خاصی به تنهایی باشد وجود ندارد. بدین جهت مسئولیت حفاظت و امنیت این منطقه می بایستی بی تردید با همه کشورهای حوزه خلیج فارس به طور مشترک باشد. این تنگه برای همه کشورها یک راه آبی بسیار مهم و استراتژیک است زیرا برابر بررسی ها و تحقیقات انجام شده تا سال 1995 (1374) پنجاه درصد انرژی دنیا از نفت می باشد و در حال حاضر 5/55 درصد ذخائر نفت شناخته شده جهان در خلیج فارس وجود دارد. از طرفی، 48 درصد تولید نفت سالانه جهان از این منطقه تأمین می شود. وارد کنندگان نفت از منطقه خلیج فارس عبارتند از: آمریکا 37 درصد، اروپای غربی 75 درصد، ژاپن 80 درصد. این ارقام می تواند نشان هایی بر این باشد که باور کنیم، تنگه هرمز بسته نخواهد شد … این سخنان درون تهی است که تنگه هرمز روزی بسته بشود در حالیکه تنگه هرمز با عرض 15 کیلومتر با غرق شدن چندین کشتی هم بسته نخواهد شد. سیاست همزیستی مسالمت آمیز ایجاب می کند که در این قسمت از جهان مناقشات سیاسی به صحنه نبرد نظامی کشیده نشود و چون مسئولیت حفاظت از تنگه هرمز با کشورهای ساحلی خلیج فارس است باید افزود در حال حاضر به علت نیاز حیاتی ابرقدرت ها، اروپای غربی و ژاپن و کشورهای حوزه خلیج فارس احتمال بسته شدن تنگه هرمز وجود ندارد». 

        به هر روی، سال 1358، اوج شعارهای «صدور انقلاب اسلامی» از سوی زمامداران جمهوری اسلامی ایران بود که به نمونه هایی اشاره شد. سیاست «صدور انقلاب اسلامی» در این سال، جایگاه برجسته و نمایانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی داشت. این سیاست توام با اقدامات آشکار و پنهان موجب نزدیک شدن اغلب کشورهای عربی منطقه به عراق شد و آنرا به عنوان سپر دفاعی خود در برابر صدور انقلاب اسلامی و پیامدهای آن قرار دادند و از جمهوری اسلامی کناره گرفتند. در حالیکه پیش از آن، کشورهای عربی همسایه عراق با صدام حسین مشکل و مسئله داشتند و حاضر نبودند از رژیم بعثی عراق حمایت کنند. در اواسط سال 1358، دو کشور عراق و عربستان سعودی به یکدیگر بیشتر نزدیک شدند.

        در 29 شهریور 1358، پیمان امنیت متقابل بین دو کشور عراق و عربستان سعودی امضاء گردید (23). در دی ماه 1358، عزت ابراهیم الدوری عضو برجسته شورای رهبری انقلاب عراق به عربستان سعودی مسافرت کرد و مدت یک هفته در آنجا اقامت نمود و با سران عربستان سعودی به مذاکره پرداخت. در  بهمن 1358، شاهزاده عبداله معاون اول نخست وزیر عربستان سعودی به بغداد آمد و با صدام حسین ملاقات کرد. در تیرماه 1359 سعدون حمادی وزیر خارجه عراق به جدّه رفت و پیام صدام حسین را به ملک فهد تسلیم کرد. در 13 مرداد 1359، هفت هفته قبل از حمله عراق به ایران، صدام حسین شخصاً به اتفاق طارق عزیز معاون نخست وزیر به دیدار پادشاه عربستان سعودی رفت و طی دو روز اقامت در ریاض، مذاکرات لازم را انجام داد. علت ظاهری ملاقات، گفتگو دربارة تصمیم اسرائیل به الحاق تمام بیت المقدس به خاک اسرئیل بود ولی همه آگاهان سیاسی عقیده داشتند که صدام حسین در این ملاقات درباره روابط عراق با ایران گفتگو نموده است.

        در اعلامیه ای نیز که در آن زمان صادر شد، قید گردید که «وضع جدید در دنیای اسلام» که به روشنی نشان از رژیم جمهوری اسلامی ایران داشت، مورد مذاکره قرار گرفت. (24)

        می توان گفت که صدام حسین در مذاکرات خود با پادشاه و ولیعهد عربستان سعودی، موضع عراق در مبارزه با دولت جمهوری اسلامی ایران و نتایج آن را برای زمامداری عربستان سعودی روشن ساخت و تصمیم خود را برای مبادرت به جنگی تمام عیار با ایران به اطلاع آنان رسانید و از آنان اطمینان گرفت که عربستان سعودی و با همکاری و اعمال نفوذ آن، کشورهای عربی خلیج فارس که آنها نیز به نوبه خود از اقدامات و تبلیغات جمهوری اسلامی ایران و شعار «صدور انقلاب اسلامی» آن نگران بودند از عراق به عنوان سنگر مقدم مبارزه علیه حکومت شیعه ایران حمایت مؤثر نمایند و در روابط بین المللی نیز با جلب نظر مساعد آمریکا از عراق پشتیبانی کنند (25)

        صدام حسین با جلب موافقت عربستان سعودی و کشورهای عربی منطقه خلیج فارس برای جنگ با ایران توانست از امکانات مالی، نظامی و تدارکات عظیم این کشورها بهره برداری کند. رژیم عراق در آخرین سال قبل از جنگ حدود 38 میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت و با این وجود، کشورهای نفتی منطقه خلیج فارس (عربستان سعودی، کویت، امارات متحده عربی و قطر) حاضر به پرداخت 14 میلیارد دلار وام بدون بهره به عراق شدند (26)

        بدین ترتیب، صدام حسین با این هدف و انگیزه جاه طلبانه که با پیروزی نظامی بر ایران از یک سو می تواند مانع صدور انقلاب اسلامی به عراق گردد و از سوی دیگر، می تواند جایگاه خود را به عنوان قدرتمندترین کشور منطقه خلیج فارس ارتقاء دهد، در حقیقت با سودای رهبری اعراب و یا لااقل رهبری کشورهای عربی منطقه خلیج فارس، حملة نظامی گسترده و تجاوز به ایران را طرح ریزی کرد. حدود 9-8 ماه قبل از شروع جنگ، نوع خرید برخی تسلیحات جدید توسط رژیم صدام حسین گویای آن است که او زمینه تدارک برای اجرای حمله نظامی خود به ایران را، لااقل از این مقطع زمانی طرح ریزی کرده باشد. به عنوان مثال، خرید دو هزار دستگاه تانک نفربر خاکی – آبی از برزیل در اوائل زمستان 1358 از نوع Type-ee-11-Amphiobious که از نقطه نظر نظامی به منظور عملیات عبور دادن نیروهای نظامی خود از رودخانه کارون به خاک ایران بوده است. (27)

        از فروردین – اردیبهشت 1359، شبح جنگ نمایان می شد. در 27 فروردین 1359، سعدون حمادی وزیر خارج عراق طی مصاحبه ای در هلسینکی در پاسخ به این سئوال که آیا احتمال جنگ بین دو کشور وجود دارد، اظهار داشت: «هیچ چیز غیرممکن نیست اما احتمال درگیری مسلحانه بین دو کشور وجود ندارد … تا زمانی که خمینی اصرار دارد انقلاب باید در سراسر جهان اسلام ادامه داشته باشد مناقشه دو کشور ادامه خواهد یافت». (28)

        از اردیبهشت 1359 بر تعداد زد و خوردهای مرزی و دامنه آن افزوده شد و ارتش عراق با نبردهای پراکنده و تقریباً روزانه، ارتش ایران را در چند جبهه، مبارزه با کردها، با سران عشایر دور مرزهای عراق، مشغول نگاه می داشت.

        زمامداران عراق که به اهمیت نقش سازمان های بین المللی و افکار عمومی مردم جهان واقف بودند، می دانستند که در صورت جنگ با ایران به پشتیبانی آنها نیازمند خواهند بود، به موازات اقدامات بالا، در سیاست خارجی روش تهاجمی در پیش گرفتند و به دبیر کل سازمان ملل متحد و رئیس ششمین کنفرانس جنبش غیر متعهدها نامه نوشتند و سعی کردند که با توجه به نظر مخالف دولت های جهان نسبت به جمهوری اسلامی پس از اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری، ذهن آن ها را نسبت به اعمال دولت ایران باز هم بیشتر معطوف نمایند.

        زمینه دیگری که به تصمیم صدام حسین در حمله نظامی به خاک ایران قوت بخشید، جریان اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری بود. این عملی بود برخلاف قواعد و عرف بین المللی که موجب محکومیت ایران در مجامع بین المللی و نیز بین دولت ها گردید. شورای امنیت سازمان ملل متحد به اتفاق آراء این اقدام ایران را محکوم کرد و با تأکید به لزوم آزاد کردن فوری گروگان ها، دو قطعنامه صادر کرد. دیوان بین المللی دادگستری و جامعة مشترک اروپایی، گروگانگیری را محکوم کردند. آمریکا در 18 فروردین 1359 رابطة سیاسی خود را با ایران قطع کرد.

        جریان گروگانگیری، رژیم جمهوری اسلامی را در صحنة سیاست جهانی منزوی ساخت. موضع گیری ها و مخالفت های وسیعی در سراسر جهان علیه گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا، جریان داشت. بنابراین، انزوای سیاسی بین المللی و همچنین ترسیم چهرة نامطلوب از حکومت اسلامی ایران در مجامع بین المللی، زمینه دیگری بود که به نوبة خود در قطعیت بخشیدن به تصمیم رژیم عراق به حملة نظامی به ایران نقش داشت. ابعاد عمل گروگانگیری برای دولت و مردم آمریکا و صدمات روانی که به آنها وارد آمده بود، بیش از آن بود که آیت الله خمینی و پیروان او تصور می کردند. آیت الله خمینی با تأیید عمل گروگانگیری و با طرح این شعار که این عمل انقلابی است و انقلابی بالاتر از انقلاب اول، عملاً کشور را تا آستانة حملة نظامی آمریکا به ایران سوق داد، بدون اینکه متوجه پیامد ابعاد چنین عملکردی باشد.

        مردم آمریکا که از زمان جنگ ویتنام با یک نوع بدبینی به اعمال دولت خود نگاه می کردند، این بار یک صدا و متحد از دولت خود حمایت می نمودند و دولت خود را به انجام اقدامات تلافی جویانه تشویق می کردند. عکس العمل دولت آمریکا برای جبران این وضعیت روانی و همچنین جریان گروگانگیری با مسئله موفقیت یا عدم موفقیت حزب دموکرات آمریکا در انتخابات دورة بعدی به ریاست جمهوری کارتر نیز ارتباط پیدا می کرد. ابعاد واکنش دولت آمریکا در رابطه با گروگانگیری و تقابل با ایران تا آنجا پیش رفت که طرح ریزی نظامی برای اجرای عملیات گستردة نظامی علیه ایران در دستور کار کاخ سفید آمریکا قرار گرفت.

        اوایل دسامبر 1979، برژینسکی  مشاور امنیتی کارتر رئیس جمهوری وقت آمریکا مأمور طرح ریزی عملیات نظامی گسترده برای مقابله با رژیم جمهوری اسلامی شده بود. آنچه که موجب توقف اجرای آن طرح شد، پیاده شدن بیش از 60 هزار نیروی نظامی شوروی سابق در 26 دسامبر 1979 در افغانستان بود.

        برژینسکی در کتاب خاطرات خود، دربارة مسایل مربوط به این طرح نظامی و علت انصراف دولت آمریکا از آن، می نویسد: «مسایلی که ما در ایران و کل منطقه با آن روبرو بودیم در هفتة چهارم ماه دسامبر [1979] به کلی دگرگون شد. تجاوز شوروی به افغانستان [26 دسامبر 1979] ما را وادار ساخت که در اقدامات بعدی خود در ایران مصالح کلی و هدف مهار کردن توسعه طلبی شوروی را در مدّ نظر داشته باشیم. به عبارت روشن تر، تجاوز شوروی به افغانستان به اهمیت تجهیز مقاومت کشورهای اسلامی در برابر شوروی، ما را از دست زدن به اقدامات نظامی علیه ایران که موجب تجزیه و پراکندگی در جهان اسلام می شد، برحذر داشت.

        در چنین شرایطی می بایست حتی الامکان از یک رویارویی نظامی بین ایران و آمریکا پرهیز کرد. در حالیکه تا قبل از تهاجم شوروی به افغانستان، سیاست آمریکا به تدریج در جهت دست زدن به یک اقدام نظامی در ایران پیش می رفت. تجاوز شوروی به افغانستان، این روند را متوقف ساخت و استراتژی ما از این تاریخ به بعد به ادامة تلاش برای نجات گروگان ها ضمن حفظ منافع ملی خود در منطقه استوار شد که در مجموع ما را به خویشتن داری در بکار بردن نیروی نظامی خود [علیه ایران] وادار ساخت.» (29)

        البته برژینسکی از ذکر چگونگی سیاست آمریکا در آن زمان یعنی حمایت از نیروی نظامی کشور دیگر در آن مقطع زمانی که همانا دادن چراغ سبز  به دولت عراق برای حمله نظامی به ایران در رابطه با فراهم شدن زمینه ای برای آزادی گروگان ها می شد – حمله نظامی عراق به ایران و این امر موجب نیاز تسلیحاتی ایران به آمریکا در این جنگ می شد و می توانست حکومت ایران را وادار به آزاد کردن گروگان ها کند – سکوت کرده است.

        به هر روی، شبح جنگ و زد و خوردهای پراکنده مرزی، سرانجام به جنگی فاجعه بار منجر شد. تجاوز نظامی عراق به ایران در 31 شهریور 1359 آغاز شد و حدود دو سال در خاک ایران ادامه داشت. بعد از آن، تجاوز نظامی ایران به عراق که در 22 تیرماه 1361 آغاز گردید و حدود 6 سال در خاک عراق ادامه یافت.

        زمامداران عراق این تجاوز نظامی خود را به ایران تحت عنوان «دفاع پیشگیری» توجیه می کردند و زمامداران ایران تجاوز نظامی خود به عراق بعد از آزادسازی خرمشهر و وارد شدن به خاک عراق را تحت عنوان «دفاع مقدس» توجیه کرده و تا امروز این توجیه ادامه دارد.

        واقعیت امر این است، ادعای «دفاع پیشگیری» یا ادعای «دفاع مقدس» از نظر حقوق بین الملل مجوزی برای حمله نظامی و وارد شدن به خاک کشوری نیست. طبق ماده 5 تعریف تجاوز در حقوق بین الملل که از سوی کمیته ویژه ای از حقوق دانان بین المللی برای بررسی و تعریف تجاوز تشکیل گردیده (در 18 دسامبر 1967 و تصویب قطعنامه 1330) مدت 7 سال درباره آن به بحث پرداختند. سرانجام در هفتمین نشست سالانه در 12 آوریل 1974 متن تجاوز را مورد تصویب قرار دادند. متن مزبور طی گزارش شماره 9890 به مجمع عمومی سازمان ملل متحد ارائه شد و مجمع عمومی نیز طی قطعنامه شماره 2314 آن را تصویب کرد.

        طبق پاراگراف اول بند 5 تعریف تجاوز از حقوق بین الملل که در 12 آوریل 1974 به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید، چنین می گوید: «هیچ نوع دلیلی دارای هر ماهیتی که باشد اعم از سیاسی، اقتصادی، نظامی و یا غیره نمی تواند مجوزی برای تجاوز باشد» (30)

        جنگ عراق علیه ایران و ایران علیه عراق که حدود 8 سال طول کشید، بعد از جنگ ویتنام طولانی ترین جنگ تاریخ قرن بیستم و یکی از ویرانگرترین جنگی است که در تاریخ خاورمیانه بوقوع پیوسته است.

        گفتنی است، آیت الله خمینی با وجود ناگزیر شدن به پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت و آتش بس جنگ در 27 تیرماه 1367 که اظهار داشت «مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. بدا به حال من که هنوز زنده ماندم و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سرکشیدم». و این امر که نشان از ناتوانی جمهوری اسلامی ایران به شکست عراق و نرسیدن به مقاصد مذهبی خود در صدور انقلاب اسلامی به عراق بود، او کماکان به تشکیل امپراطوری اسلامی می اندیشید. آیت الله خمینی 9 روز پس از برقراری آتش بس در پیام خود به مناسبت سالروز کشتار زائران حج در مکه ضمن سخنان خود اظهار داشت: «البته ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین المللی اسلامیان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ می گذارند از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم. ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیسم و سرمایه داری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته ایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ نظام هایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم و نظام اسلام رسول الله صل اله علیه واله وسلم را در جهان استکبار ترویج نمائیم.» (31)

        این سخنان بلندپروازانة مطلق گرا در زمانی گفته می شود که مردم ایران جنگ کاملاً اجتناب پذیر و قابل پیشگیری ای را با رنج ها و دلهره های هشت ساله پشت سر گذاشته بودند. جنگی که بنا به آمار رسمی حکومت اسلامی ایران، 213 هزار کشته، 335 هزار معلول و 40 هزار اسیر داشت و  بیش از 1000 روستای ایران ویران شد و بالغ بر 1000 میلیارد دلار خسارت به کشور ایران وارد گردید (32).  همچنین 2400 کیلومتر مربع از اراضی ایران به هنگام پذیرش آتش بس مندرج در قطعنامه 598، در تصرف عراق قرار داشت. (33)

 


پی نوشت ها:

1-   کمال خرازی «تبلیغات جنگ هم مردمی بود»، گفتگو با کمال خرازی، سایت «تابناک»، تاریخ انتشار 2 شهریور 1389، ساعت 18: 08 ، http:-//www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=115682

2-   اکبر هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با مجله «الموقف العربی» مورخ 22 فروردین 1360 (این مصاحبه در صفحه 9 تا 15 کتاب «هاشمی رفسنجانی، مصاحبه ها، سال 1360» زیر نظر محسن هاشمی در تابستان سال 1378 در تهران توسط «دفتر نشر معارف انقلاب» تجدید چاپ شده است. از این پس به اختصار «هاشمی رفسنجانی، مصاحبه های سال 1360» می آید.

3-   همانجا، ص 181 (مصاحبه با مجله «پاسدار اسلام» مورخ 1 دیماه 1360)

4-   منصور فرهنگ (نمایندة پیشین جمهوری اسلامی در سازمان ملل متحد)، «ملاقات با آیت الله خمینی و صدام حسین پیش از آغاز جنگ»، سایت فارسی BBC، مورخ 21 سپتامبر 2010، سیاست ایران، جنگ ایران و عراق 30 سال بعد.

5-   همانجا

6-   «درس تجربه» خاطرات ابوالحسن بنی صدر در گفتگو با حمید احمدی، 1380، چاپ آلمان، ص ص 266-265

7-   خاطرات حسینعلی منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، آلمان، 2001.

8-   روح الله خمینی، «کشف اسرار»، بی تاریخ و بی ذکر محل نشر. در سال 1358 مشخص شد که تاریخ چاپ و نشر آن سال 1323 در شهر قم بوده است.

9-   روزنامه جمهوری اسلامی، تهران، 31 فروردین 1359 و اول اردیبهشت 1359

10-   روزنامه آیندگان، تهران، 7 اسفند 1358

11-   روزنامه اطلاعات، تهران، 5 مهر 1358

12-   روزنامه بامداد، تهران، 3 مهر 1358

13-   روزنامه اطلاعات، تهران، 22 مهر 1358

14-   روزنامه اطلاعات، اول مهر 1358

15-   دکتر منوچهر پارسادوست، «بررسی تاریخ سران و اندیشه حزب بعث»، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1369، صص 201-200

16-   همانجا

17-    روزنامه اطلاعات، تهران، 22 بهمن 1358

18-   روزنامه اطلاعات، تهران 31 اردیبهشت 1359

19-   روزنامه کیهان، تهران، 10 اسفند 1358

20-   مجله «پاسدار اسلام»، شماره 6، خرداد 1361

21-   هاشمی رفسنجانی، «آرامش و چالش»، به اهتمام مهدی هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، 1381، تهران، ص 164

22-   مجله «پاسدار اسلام»، تهران، شماره 32، مرداد 1362

23-   دکتر منوچهر پارسادوست، همانجا، ص 202

24-   همانجا، صص 3-202

25-   همانجا

26-   Süddeutsche Zeitung, Nov. 3. 1981

27-   Middle East Economic Digest, Feb. 1. 1980

28-   روزنامه انقلاب اسلامی، 27 فروردین 1359

29-Brezezinski, Zibgniew, „Power and Principle“, Memoirs of the National Security Adviser, 1977-1981, NY, Farrar, Straus, Giroun Press, 1988, p. 458

30-   دکتر منوچهر پارسادوست «نقش سازمان ملل متحد در جنگ ایران و عراق»، شرکت سهامی انتشار کتاب، تهران، 1371، ص 5-84

31-   کیهان هوایی، 5 مرداد 1367

32-    سایت سایت اینترنتی بازتاب، 12 فروردین 1384

33-   اظهارات دکتر ولایتی، کیهان هوایی، 30 بهمن 1367

No Comments

Comments are closed.

Share