به مناسبت درگذشت زنده یاد م. ا. به آذین

11.06.2006

باور نمی کند دل من مرگ خویش را

نه نه من این یقین را باور نمی کنم

بسیار گل که از کف من برده است باد

اما من غمین

گلهای یاد کسی را پرپر نمی کنم

من مرگ هیچ عزیزی را باور نمی کنم

                                                                       سیاوش کسرایی

 

   «راه دو بیش نیست: یا مزدور و ریزه خوار قدرت بودن، فراغت بی ثمرش را به زیبایی آراستن، حق را در پایش قربانی کردن و یا در کنار مردم بودن، امید را در ایشان زنده داشتن، دیدگان شان را به زیبایی و حق گشودن، زیرا که زیبایی نیرو است و حق نیروست، خاصه در زمینه گسترده زشتی و بیدادی که بر مردم می رود. اما زیبایی و حق به اعتبار آدمی است. پس آدمی و همه آنچه نیاز زندگی او است، شرط شکفتگی تن و جان اوست، در مرکز ادبیات جای دارد، هسته و مغز زنده آن است.» (م. ا. به آذین)

   سرانجام پس از تحمل یک دوره بیماری طولانی، قلب آتشین محمود اعتماد زاده (به آذین) در صبح چهارشنبه دهم خرداد 1385 از تپش بازایستاد. با خاموشی این نویسنده و مترجم توانا، ملت ایران نویسنده ای ممتاز، هنرمندی شایسته، اندیشه وری کنکاش گر و مبارزی برجسته و فرزندی افتخار آفرین را از دست داد.

   این که به آذین که بود و چه کرد در این روزهای دردناک از دست رفتن او چیزهای فراوان از هر سنخ و برداشت نوشته و گفته شد. اما هنوز چیزهای ناگفته زیادی درباره هنر و کارهای اندیشه ورزانه و سبک وسیاق نویسندگی او باقی مانده که بازگفتن آن ها برای بازشناسی این شخصیت پرآوازه و ترسیم چهره راستین و فکر و اندیشه زایای او در میان نسل بالنده ایران زمین ضروری است.

   همانطور که در نوشته های دوستداران و برخی نقادان بی شکیب و پرخاشگر در نمایش فهرست وار نوشته های داستانی و برگردان شاهکارهای ادب جهان آمده، اثرهای او در داستان نویسی و ترجمه از این قرار است:

   داستان و رمان

   پراکنده 1323، بسوی مردم 1327، دختر رعیت 1331، نقش پرند 1334، مهره مار 1344، شهر خدا 1349، از آن سوی دیوار 1351، دو فصل از رمان ناتمام «خانواده امین زادگان» [مجله صدف- دی ماه 1336]، معراج [پیام نوین، 1344]، منتخب داستان ها 1351، مانگدیم و خورشید چهر 1369، سایه های باغ 1377 و چال 1385 ( این اثر آخر مجموعه ای از چهار داستان است که در ایران امکان چاپ نیافت و در 11 خرداد 1385 توسط نشر نگرش در برلین منتشر شد).

   نقد و پژوهش

   قالی ایران 1344، گفتار در آزادی 1356، بر دریا کنار مثنوی 1369

   نمایشنامه

   کاوه 1355

   خاطرات

   مهمان این آقایان 1349، از هر دری (جلد 1) 1370، از هر دری (جلد 2) 1372، نامه هایی به پسر (1382)، از هر دری (جلد 3 تا 7) که تا کنون اجازه چاپ نیافته است.

   روزنامه نگاری

   به آذین سردبیر یا مدیر این یا آن دوره هفته نامه سوگند، پیام نوین (مجله انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی)، کتاب هفته، هفته نامه ناعلنی اتحاد دموکراتیک مردم ایران در پیش از انقلاب، هفته نامه سوگند، اتحاد مردم و مجله شورای نویسندگان و هنرمندان ایران در پس از انقلاب بوده است.

   ترجمه

   باباگوریو، زنبق دره، چرم ساغری، دختر عمو بت (بالزاک)، اتللو، هملت، شاه لیر (شکسپیر)، نامه سان میکله (آکسل مونته)، ژان کریستف ، جان شیفته، سفر درونی (رومن رولان)، دن آرام، زمین نوآباد (شولوخف)، چاپایف (دیمیتری نورمانف)، استثناء و قاعده (برتولت برشت)،داستان اولن اشپیگل (دکوستر)، فاوست (گوته).

   شایان توجه است که به مناسبت 250 مین سال تولد گوته نمایشگاهی از ترجمه آثار او در سراسر جهان در 23 اوت 1999 در فرانکفورت آلمان ترتیب داده شد. به ابتکار نگرش ترجمه منظوم «فاوست» به فارسی توسط م. ا. به آذین به کمیته برگزار کننده این نمایشگاه برای شرکت در آن سپرده شد تا حضور فرهنگی ایران در این نمایشگاه تامین گردد.

   آثار پراکنده

   کمدی انسانی بالزاک – ژوبوسکه (صدف شماره 8 خرداد 1337)، درباره ترجمه- کالاشنیکووا (پیام نوین، شماره 1 دوره 8،  اردیبهشت 1345)، آب (داستان) – یوری تریفوتوف (همانجا، شماره 2، خرداد 1345)، آخرین روز (داستان)- س. باروزدین (همانجا، شماره 3، مرداد 1345)، پیش از عمل- نیکلای آموسوف (همانجا، شماره 6، آذر 1345)، خاطراتی درباره مایاکوفسکی- چوکوفسکی (همانجا، شماره 9، فروردین 1346)، واسکا (داستان) – آلا درابکینا (همانجا، شماره 11، تیرماه 1346)، دانش ژنتیک و مساله زندگی- دوبی نین (همانجا، شماره 17، شهریور 1346)، امتحان (داستان)- شوشکین (همانجا و همان شماره)، من و تو (کتاب هفته شماره 89، شهریور 1342)، راه ها (همانجا، شماره 77، خرداد 1342)، الغ بیک – م. خیرالله یف (پیام نوین، شماره 7، دوره هفتم، خرداد 1344)، میخاییل شولوخف (پیام نوین، شماره 6، دوره هفتم، تیر ماه 1344)، آن ها برای میهن جنگیدند- شولوخف (پیام نوین، شماره 9، دوره هفتم، آبان و آذر 1344).

   به آذین ارج و مقدار وزینی برای کار هنرمند در آفرینش اثرهای وفادار به واقعیت پیچیده زندگی و تبلور راستین آن در بافتار ساخته های هنری قایل بود. به گفته او:

   «هنر بازآفرینی واقعیت است و در آن ناگزیری و ضرورت است، اما ضرورتی که در بازآفرینی هنری است و از خود هستی هنرمند و پیوند ناگسستنی اش با واقعیت برمی جوشد، با اجباری که به دستاویز این یا آن اصل حاکمیت فرد یا گروه ممکن است از بیرون بر هنرمند وارد آید، از بیخ و بن مباینت دارد. یکی قانون رشد و گسترش واقعیت است و دیگری فرمان هوس فرد یا منافع و اعتراض گروه حاکم و اینجاست که مساله آزادی برای هنرمند مطرح می شود و بعلت خصلت اجتماعی هنر، آزادی هنرمند خواه ناخواه به آزادی های فردی کشیده می شود و مساله به مقیاس سراسر اجتماع گسترش می یابد». (گفتار در آزادی، ص 71 و 72)

   این نگرش به آفرینش هنری که شیرازه سراسر فعالیت های هنری به آذین را تشکیل می دهد، بن مایه میراث فرهنگی بازمانده از گذشتگان ما چون فردوسی، مولوی، حافظ، خیام و دیگران است.

   آثار داستانی به آذین با همه زیگزاگ های پرسش انگیز که ناشی از تحول بیرونی و درونی این هنرمند زیر کوبش زمان است، هرگز این خط راهنما را رها نکرده و پیوسته در شکل و مضمون به تعالی رسیده است. اگر چه دشواری های گذران زندگی گسست محسوسی در کار داستان نویسی او بوجود آورده و کفه کار ترجمه را نسبت به داستان پردازی سنگین کرده است، خطاست که هنر ترجمه به آذین را که به تمام معنا یک بازآفرینی بی بدیل است، در برابر کار داستان نویسی او قرار دهیم. به آذین که پس از کودتای 28 مرداد 1332، در شغل دبیری دبیرستان های تهران منتظر خدمت و بیکار شد به حکم اجبار زندگی هرگز مجال نیافت با فراغت به کار داستان نویسی بپردازد، ناگزیر همه توان و ابتکار خود را برای تامین گذران زندگی در ترجمه رمان های برجسته نویسندگان نامدار جهان بنحوی به کار گرفت که نقص قصه نویسی کند آهنگ را جبران کند. ازینرو، می بینیم که چگونه ترجمه های او بعنوان پشتوانه وزین فرهنگی به بالندگی فکر و سبک و تجربه اندوزی چندین نسل از قصه نویسان جوان میهن ما کمک کرده است. بدین ترتیب کار ترجمه سه رکن حیاتی و اساسی زندگی این هنرمند یعنی تامین معیشت خانواده، شوق ویژه کاری های داستان نویسی و بازآفرینی در گستره ترجمه را با هم درآمیخت. بنابراین، هیچ منتقد جدی نمی تواند از این مولفه ها برای داوری درست درباره فعالیت هنری به آذین چشم پوشی کند.

   لازم به یادآوری است که به آذین از 1361 تا 1369، 8 سال از عمر گرانبهایش را در شکنجه گاه های توحید و زندان اوین جمهوری اسلامی گذراند و پس از رهایی موقت از زندان بدون صدور حکم خاص، علیرغم رنجوری تن و روان در سال های زندان و بدوش کشیدن رنجهای سالخوردگی و داغدیدگی از دست دادن پسر جوانش زرتشت و نوه نوجوانش آذین که سخت به او دلبستگی داشت، طی ده سال و اندی از باقیمانده عمر 16 اثر از خود بجای گذاشت که پیشتر به آنها اشاره شد.

   اندیشه ورزی

   به آذین نه تنها بعنوان نویسنده و مترجم توانا، بلکه بعنوان اندیشه پرداز در مسئله های تئوری و پراتیک مطرح است. «گفتار در آزادی» و «دید و دریافت» که در بخش دوم کتاب «بر دریا کنار مثنوی» بچاپ رسیده و نیز مقاله هایی که در زمینه های گوناگون نوشته شده، اندیشه پردازی به آذین در این یا آن زمینه بروشنی دیده می شود:

   «هستی هست، پس نیستی نیست. زیرا آن „نیست“ که باشد، خود „هست“ است… نیستی پنداشت ذهن سراسیمه من است. به دریافت دگرگونی ها و گذار شکل ها- پاسخی خودیافته به پرسش: از کجا آمد؟ به کجا رفت؟

   نیستی نیست و چون نیستی نیست، هستی در کلیت خود از هر مرزی بیرون می زند و ناچار شکل ندارد- و آن یکی است، جاوید و بیکران، بی گسستگی، زیرا هرگونه گسست در هستی کار را به نیستی می کشاند که نیست…

   خرد سراسری هستی- که آن نیز بی هیچ گسست و هیچ فزود و کاست خود هستی است، آینه ای است که جنبش و گردش هستی را در می یابد و از همه سو تا بیکران و بیشمار بازمی نمایاند، و این آگاهی است در هستی». (از «دید و دریافت»)

   درباره چرایی کرخ بودن ذهن بخش مهمی از آدمیان می نویسد:

   «برای فرد آدمی، در روند آزمون ها و آموزش های زندگی تصویرهایی از پاره های هستی در ذهن فراهم می آید که به رنگ و بوی خود اوست، آشنا و دست آموز. جز در بخشی از مردم که به شمار اندک اند و فعالیت ذهنی شان از روشنی و سنجیدگی و پیوند منطقی برخوردار است، دیگران، اگر هم در انباشت ذهن شان چیزی از داده های دانش و ادب و هنر یافت شود، همچنان دانش نیست، ادب و هنر نیست، دستگاه به هم پیوسته و هماهنگ فلسفی یا دینی نیست. تکه پاره هایی است از همه آنها، درست و نادرست، سازگار و ناسازگار، همه به یک سان کرخ گشته و بی اثر. مگر به استثناء، آنجا که سخن از سود و زیان عاجل می روند. در آن میان باز نمونه هایی از مرده ریگ سنت و آداب و افسانه و مثل و خرافات پیشینیان است. همه با هم و در کنار هم، دم دست، چنان که به هنگام نیاز، برای بستن دهان این یا رام کردن آن، می توان به کارشان گرفت، از آنها دلیل تراشید، برای رفتارهای ناهمخوان بهانه ساخت. هر چه هست، با آنهاست که بر آهنگ ضربان جذب و دفع یادها و فراموشی ها، رویش عواطف پذیرفته یا سرکوفته، زایش و مرگ انگیزه ها و خواست ها، اندیشه ها، باورها، جهان درونی فرد آدمی شکل می گیرد، پژمرده و بالیده می شود، جنبش و بانگ و نوا می یابد…» (همانجا)

   … و باور [از هر سنخ آن]:

 « نیرویی سلطه جو، سازش ناپذیر، کینه کُش و خیره کُش که هر چیز و هر کس را، اگر توانی دست داد، در پای „آرمان“ قربانی می کند و آرمان می تواند لذت تن باشد، مال و مقام باشد، قدرت و ترس آوری و نام و احترام باشد، عدل و آزادی و برابری باشد، میهن، ملت، دین و خدا باشد. می تواند هم دانش و هنر باشد، و بیرحم تر و خودرای تر از همه، آرمان فرمانروایی عقل باشد. اینان ویران کنندگان و سازندگان جهان پیرامون خوداند. بنام خوشبختی و کامگاری و رستگاری فرد یا جامعه، ای بسا رنج و بدبختی حال و گاه نیز – اگرچه همیشه با تاخیر- پیشرفت و بهروزی واقعی آینده را در پی خود به ارمغان می آورند». (همانجا)

   قصه واره فلسفی «… و خاک تشنگی بود» و «شهر خدا» در کتاب شهر خدا بیان روشنی از کلنجار فلسفی به آذین در وصف هستی کرانمند آدمیان در جهان بیکران، کوشش ها، پندارها، آرزوها، کینه ها و دشمنی های بی مفر و سرانجام مرگ است، که نوح از این فرجام هولناک به فریاد می گوید: «…نفرین بر آن که مرگ را کیفر خواست و به ننگش آلود!»

   و نوح پیش از در رسیدن مرگ به دینه، دختر پرستارش گفته بود:«زندگی از زمین برجوشید، به زمان های دور و دراز و زمین از آن روز خود را هر چه زیباتر خواست که به چشم فرزند آدم در خود نگریست».

   «شهر به تو زنده است، دخترم! تو را می خورد تا فرزند آدم را برآرد».

   «ستم ها بر تو خواهد رفت از شهر که او ریشه در ترس دارد و ترس هنوز تا دیری ایمنی است. افسوس!»

   «همه هر جا که هستند به راهی می روند که بایدشان رفت، راه شدن تا بودن، و بودن دور است، دور، ناپیدا».

   به آذین در کتاب «بر دریا کنار مثنوی» و در ترجمه کتاب «سفر درونی از رومن رولان» به گونه های گوناگون هنجارهای فلسفی خود را در اولی مستقیم و در دومی نامستقیم از راه ترجمه بیان می کند. اشاره به چند و چون هر یک جای ویژه خود را می طلبد که در اینجا ناممکن است.

   فعالیت های اجتماعی و سیاسی

   به آذین از شمار روشنفکرانی بود که نمونه برجسته یگانگی اندیشه و عمل اند. او نه تنها در عرصه اندیشه مبلغ آزادی و دمکراسی بود، بلکه در طول زندگی پربار خود دمی از تلاش و فعالیت اجتماعی و سیاسی در این راستا از پا ننشست. فعالیت های به آذین در گستره اجتماعی و سیاسی چه در رژیم شاهی و چه در رژیم پس از انقلاب جای نمایانی دارد. او همانند بسیاری از روشنفکران در دهه 20 به صف حزب توده ایران پیوست. پس از کودتای خونین 28 مرداد 32 در شرایطی که رژیم پلیسی شاه نفس ها را بریده بود و در پیگرد و آزار مبارزان اجتماعی از هیچ خشونتی فروگذار نمی کرد و با برپا کردن جوخه های اعدام ترس و وحشت جان شکار در دل ها برانگیخته بود، وظیفه بس سنگینی بر دوش روشنفکران مبارز جامعه برای ترمیم زخم های ژرف روحی ناشی از شکست نهضت ملی و جلوگیری از رواج بی تفاوتی و بی اعتمادی و پراکندن زهر یأس و نومیدی در میان جوانان و توده های مردم، قرار گرفت. در چنین شرایطی به آذین که خود زیر مهمیز پیگرد و آزار رژیم بود و از خدمت در شغل دبیری بدون دریافت مقرری آن منتظر خدمت گردید، از جمله روشنفکرانی بود که با استفاده از کمترین امکان برای گرم نگاهداشتن کوره شوق و مبارزه به ترجمه شاهکارهای نویسندگان پیشرو جهان دست یازید تا بذر امید در دلها برویاند، عشق به زندگی و تلاش و از پای نماندن را در جان ها بشوراند، مژده رسان دمیدن پرتو آزادی و دموکراسی و هزیمت زور و استبداد در پهندشت ایران باشد.

   ازینرو، ترجمه آثار ممتاز بالزاک در سالهای سکوت پس از کودتا دریچه ای به نگرش در چگونگی فروپاشی نظام فئودالی در فرانسه و برآمدن بورژوازی نوپا، زایش جامعه مدنی با جوشش ها و کوشش های آدمیان، با عشق ها و تلاش ها و دلمشغولی های رنگارنگ شان و رویارویی آنان با افت و خیزهای زندگی بود که از هر باره خواننده کنجکاو ایرانی را به تأمل در زندگی اجتماعی و نشیب و فرازهای آن برمی انگیخت.

   او با ترجمه اثر ارزشمند و پرآوازه ژان کریستف آفریده رومن رولان که پیام روشنی برای خودباوری و ایستادن در برابر زور و قلدری، دفاع از باورهای انسانی و بهروزی و رهایی همه است، از زبان او زندگان خاموش را در فضای خفقان آلود آن هنگام به خروش فرامی خواند:

   «در جهان عدالتی نیست: زور حق را درهم می شکند! چنین اکتشافی روح را برای همیشه زبون یا بزرگ می کند. بسیاری خود را بدست سرنوشت سپردند. با خود گفتند: حال که چنین است برای چه مبارزه کنیم؟ برای چه در تکاپو باشیم؟ هیچ چیز دلیل چیزی نیست. پس فکر نکنیم! خوش باشیم! ولی آنان که مقاومت کردند، دیگر از آتش گذشته اند. هیچ سرخوردگی نمی تواند بر ایمان شان دست یابد: زیرا از همان نخستین روز دانستند که راه ایمان هیچ وجه مشترکی با خوشبختی ندارد، با اینهمه مجال تردید نیست. باید همان راه را در پیش گرفت. در هر هوای دیگری نفس تنگ می شود، به چنین یقین البته در همان قدم اول نمی توان رسید.» (ژان کریستف، ج 3، ص 183)

   در دهه چهل شمسی به آذین همراه با جلال آل احمد یکی از بنیانگذاران اصلی «کانون نویسندگان ایران» است که به یکی از مرکزهای مقاومت مدنی در برابر استبداد و برای دفاع از آزادی اندیشه، قلم و بیان بدل شد. در پی اعتراض کتبی این کانون به بازداشت فریدون تنکابنی به دستاویز انتشار کتاب «یادداشت های شهر شلوغ» به آذین دستگیر و پس از چهار ماه از زندان آزاد می شود. حاصل این دربند بودن کتاب «مهمان این آقایان» است.

   دهه 50 شمسی دهه پرجوش و خروش جامعه تبدار ایران است. به آذین پس از سنجش دقیق اوضاع ضرورت تشکیل یک سازمان چپ مستقل و دموکراتیک در جامعه برای بسیج توده ها و تاثیرگذاری در جنبش عمومی مردم ایران را احساس می کند. اما این کار برای او نه چندان آسان و نه شرایط ذهنی و عینی آماده است. او در این باره می گوید:

   «صادقانه می گویم که اگر در میان بازماندگان جنبش توده ای که از کشور نگریخته اند، شخصیتی خوشنام و مستقل و کارآمد بشناسم که خطر کند و پا به میدان بگذارد، هرگز خود را در گردباد سیاست گرفتار نخواهم کرد. همان تلاش و کلنجار و رفت و آمد کانون نویسندگان برایم بس است. فرصت دارم، و با رفاه نسبی که بالا رفتن تیراژ و قیمت کتاب در زندگی ام پدید آورده است، می توانم سرانجام بکار دلخواهم – نویسندگی- برسم. ولی پیشکسوتان توده، حتی آنان که در این سال های تباهی و سیاهکاری چندان آلوده  سازش دادن خود با ناپاکی های روزگار نبوده اند، در پی وابستگی های خانواده و شغل و انباشته شدن سالهای عمر، مجال و توان کار جدی سیاسی را از دست داده اند…»

   ازینرو، «… خود را ناگزیر می بینم که پرچم به خاک افتاده جنبش دمکراتیک توده ها را به قدر توان خویش از زمین برگیرم و یاران احتمالی را به گرد آن فرابخوانم. اما من اگر امروزه تا اندازه ای به کسی گرفته می شوم، به اعتبار قلم است. در عرصه سیاست پاک ناشناخته ام. پس، در آغاز، بر من است که با دیدار و بحث و گفت و گو با سرشناسان جنبشی که به اعتراض درگرفته است، خود را به آنان بشناسانم و بقبولانم و چه سخت است این بر من!»

   «… وقتم همه به دید و بازدید و بحث می گذرد… بیشترین تأکیدم در بحث، همه بر اتحاد نیروهاست برای رسیدن به آزادی و حکومت مردمی و استقلال کشور». («از هر دری»، جلد 2)

   سرانجام به آذین در پی بحث ها و گفتگوها در سال 1356 زیر عنوان «پیکار روز، هدف ها و روش ها، بسیج نیروها» با امضای «نوروز علی آزاد» نوشته ای انتشار می دهد که پیام روشنی برای گردهمایی ممکن نیروهای دمکراتیک در برافکندن فرمانروایی استبداد و برقراری حکومت مستقل ملی با مشارکت فعال توده های مردم است.

   پس از این مرحله همه تلاش به آذین روی تشکیل سازمان سیاسی دمکراتیک متمرکز می گردد.نتیجه رایزنی او با 8 تن از زبده فعالان آن روز که داعیه ملی و دمکراتیک داشتند تشکیل جمعیتی بنام «جمعیت اتحاد برای آزادی و استقلال» است. به آذین دیدگاه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جمعیت را می نویسد. در آخر کار 4 تن از این گروه به کار خود ادامه می دهند که در فرجام کار سازمان «اتحاد دمکراتیک مردم ایران» را در مهر ماه 1357 بوجود می آورند. انتشار مبانی عقیدتی این سازمان که ترکیب اجتماعی دمکراتیک همه نیروها را در بنای ساختار یک حکومت ملی پس از سقوط رژیم شاه بروشنی تصویر می کند، از اولین بیان نامه های جمهوری خواهی در آستانه انقلاب ایران است. این بیان نامه بازتاب مساعدی در جامعه می یابد. در مبانی عقیدتی که براستی طرح جامعی از ساختمان جامعه آزاد، دمکراتیک و مستقل را بدست می دهد، هنوز در بسیاری از جهت ها از حیث مضمون روشن و ارائه مؤلفه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دمکراتیک برای تأمین همبستگی ملی، آزادی و مشارکت واقعی توده های مردم در تعیین سرنوشت شان، طراوت خود را کماکان حفظ کرده است.

   در مبانی عقیدتی «اتحاد دمکراتیک مردم ایران» به ویژگی های دیدگاهی مؤثری برمی خوریم که توجه به آنها بسیار آموزنده است. مثلا در چگونگی ترکیب مردمان ساکن ایران «برای حفظ وحدت ملی و تمامیت ارضی» تأکید شده است: «وجود قومیت ها، زبان ها و مذهب های گوناگون، به شرط برابری واقعی در کلیه حقوق و امکانات نمی تواند مانع این وحدت سراسری باشد».

   برای تأمین حاکمیت مردم می گوید:

   «آزادی رکن اساسی شکل بندی حاکمیت مردم در „انجمن های دمکراتیک“ صورت می پذیرد».

   «انجمن ها هر یک در قلمرو معین خود – ده، شهر، شهرستان، استان، سراسر کشور- نهادهای اساسی اعمال حاکمیت مردم اند».

   «شرکت وسیع و فعال توده های مردم را باید وثیقه اصلی پیروزی در مبارزه بر ضد استبداد فردی موجود دانست. لازم است که جزیی و کلی مسایل سیاسی و اجتماعی به روشنی با مردم در میان گذاشته شود. سطح آگاهی شان بالا برده شود و از واقع بینی و اراده و ابتکار عملی شان … کسب نیرو شود».

   در خصوص سیاست خارجی تصریح می کند:

   «اگر دشمنی با قدرت های فایق خطرناک است، دوستی شان هم خطرهایی دربر دارد و آن افتادن در مدار جاذبه سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی آنها است. باید اندازه نگهداشت و از دوستی های انحصاری به همان اندازه پرهیز کرد که از دشمنی».

   در مبانی عقیدتی به آلودن مذهب با سیاست بازی های دولتی و تمشیت امور تجاری و اقتصادی و پولی و مالی که راه سوءاستفاده از مذهب را برای گروه های قدرت خواه مذهبی باز می کند، هشدار داده شده است:

   «مذهب بویژه اعتقاد و ایمان قلبی است، امری است شخصی و مصون از تعرض. اما سیاست امر اجتماع است و محل بحث و برخورد منافع».

   «حزب مذهبی اگر وجود داشته باشد، یا روزی بوجود آید حزبی است از جمله احزاب دیگر با فلان حقوق و همان اختیارات و محدودیت ها و همان وظایف که برای همه مقرر است».

   به آذین افزون بر این توجه دقیق به مذهب برای غافل نماندن از تناسب وزنه آن در جنبش اجتماعی و پیامدهای نابهنجار چنین غفلتی در «مبانی عقیدتی» و در دیدارهایش با بازیگران مهم جنبش و شخصیت های سیاسی و اجتماعی آنگاه که «دامنه جنبش مردم پیوسته انبوه تر بحرکت درمی آمد و مدعیان رهبری همچنان سرگشته و بی جرأت و پراکنده بودند»، او با دلواپسی هشدار می داد که باید «مراقب بود که گرایش افراطی مذهبی حتی بطور موقت خود را یگانه پرچم مبارزه بی گذشت و بی سازش نشان ندهد، باید به میدان شتافت آماده پیکار، و این، اتحاد گسترده نیروها را طلب می کند؛ با رهبری مشترک و متوازن». سیر رویدادها متأسفانه بحق بودن دغدغه های به آذین را نشان داد.

   پس از انقلاب به موازات هجوم به زبان، فرهنگ و ادبیات و نهادهای ملی و ایرانی هنگامی که بحث درباره ملت بالا گرفت و سران حکومت مذهبی برای تبدیل ایران به «ام القرای اسلامی» واژه «امت» را جایگزین ملت کردند تا به روی ویژگی ملی مردم ایران خط بطلان بکشند، به آذین صرفنظر از مقاله هایی که در روزنامه ها از جمله در فصلنامه «شورای نویسندگان و هنرمندان» نوشت، نادرست بودن جدی این جایگزینی را یادآور شد و آن را بشدت زیانمند برای وحدت و استقلال ملی و نیز با واقعیت های تاریخی جامعه های امروز در سراسر جهان بی مورد و کژراهگی دانست. او در نشستی که به همین مناسبت در وزارت امور خارجه در زمان قطب زاده با اجتماع و شرکت رهبران سازمان سیاسی کشور برگزار شد بطور مستدل با کاربرد واژه امت بجای ملت بعنوان اقدامی استقلال شکن بشدت مخالفت کرد.

   به آذین در این سالها با عهده داری مدیریت و سردبیری نشریه های مختلف مانند هفته نامه «سوگند» و سپس هفته نامه «اتحاد مردم» و نیز دبیری «شورای نویسندگان و هنرمندان ایران» و سردبیری فصلنامه آن، دبیری «جمعیت ایرانی هواداران صلح» نقش فعالی در ترویج اندیشه های پییشرو و آزادیخواهانه بویژه در میان نسل جوان روشنفکران کشور بازی می کرد.

   به آذین در نتیجه این تلاش ها و مجموعه فعالیت های فرهنگی- هنری، سیاسی و اجتماعی در طول زندگی پربار خود، بدرستی به یکی از چهره های شاخص و برجسته اندیشه آرمانگرایانه، آزادیخواهانه و عدالتجویانه در میان نسل هایی از روشنفکران ایران بدل شده بود. تصادفی نبود که هم در رژیم شاهی و هم در رژیم اسلامی اندیشه ستیزان در پی بهانه ای برای برداشتن او از سر راه بودند. سرانجام دشمنان اندیشه به آذین را در 17 بهمن 1361 همزمان با دستگیری رهبران حزب توده ایران، قانون شکنانه، تنها بخاطر خصومت حاکمان مذهبی با قلم و اندیشه های اش، خاموش کردن صدای حقگو و آزادیخواهانه او و بازداشتن او از نوشتن و آفرینش هنری، دستگیر و به شکنجه گاه توحید کشاندند و هشت سال در اسارت جانسوز نگهداشتند، با این هدف که فروغ اندیشگی اش را خاموش سازند. اما مجموعه آثار باقیمانده از به آذین پس از رهایی از اسارت نشان می دهد که دشمنان اندیشه علیرغم ستم هایی که بر او روا داشتند، هرگز نتوانستند بر ستیغ قله های اندیشه او دست یابند.

   مروری بر کارنامه پرافتخار به آذین سیمایی از انسانی آزاده بدست می دهد که در پایبندی به اصول آرمانگرایانه، آزادیخواهانه و عدالتجویانه خود همواره از چارچوب نحله های اندیشگی و سیاسی ای که در آن قرار داشت، فراتر می رفت و همین از او چهره ای ملی ساخته است.

   به آذین به ستاره ای در آسمان فرهنگ و هنر مردم ایران تبدیل شده است که از نور آن نسل های مختلف پویندگان راه آزادی، دمکراسی، صلح ، عدالت و بهروزی بهره می جویند. یاد کرد از او بی اختیار این سخن آتشین ابوالحسن خرقانی را در ذهن ها زنده می سازد:« چه بسیار زندگان که بر روی زمین می روند، آنان مردگان اند، و چه بسیار مردگان که در زیر خاک خفته اند، آنان زندگان اند»

گروه نگارندگان «نگرش»

خرداد 1385

No Comments

Share